دنباله دار | همین الان اگه بهت بگن... | انجمن رمان نویسی یک رمان

melisa.fe

مدیر بازنشسته

سطح

29

6/12/18

نویسنده موضوع
#1

امضا : melisa.fe

Sogni di fata

رفیق جدید انجمن

سطح

11

6/12/18

#2

آرزوو میکنممم بع هزار تا از هدفام برسم :catch:

♡Mahdiyeh♡

کاربر حرفه‌ای

سطح

38

6/12/18

#3

با عشقم ازدواج کنم

ĐiẽHard

کاربر نیمه فعال

سطح

3

6/12/18

محروم
#4

آمریکا دیگه

امضا : ĐiẽHard

mahdieh83

کاربر نیمه فعال

سطح

0

6/12/18

#5

ظهور امام زمان، واقعا تو این دوره زمونه لازمه.

امضا : mahdieh83

چنان خون می چکد از رنگ و روی دامنت، بانو!
که گل شرمش می آید از گل پیراهنت، بانو!
بگو بر چهره ات خون کدامین لاله پاشیده؟
چه پاییزی گذر کرده ز باغ دامنت بانو؟
نگو خون گریه های ظهر عاشوراست . . . میدانم
که ردِّ تازیانه مانده بر روی تنت، بانو!
خجالت می کشد این ریسمان، از هر چه انسان است
که گردیده ست گردنبند دور گردنت، بانو!
همه گوش اند سر ها، بر فرازِ نیزه ها امشب
مگر لب تر کنند از جوی قرآن خواندنت بانو!
. . . شب سردی ست . . . در دل های ما شام غریبان است
زمین را گرم کن با چشم های روشنت، بانو!