دنباله دار •—»ღ.· ™`·ღانــــــــشــــــــــایــــــــ رنــــــــگـــــــیــــــــ رنــــــــگـــــــیــــــــღ.· ™`ღ«—•

  • نویسنده موضوع Saloviya
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 3
  • بازدیدها 223
  • کاربران تگ شده هیچ

چورا انشا نمیذاری؟؟؟

  • چون حال ندارم

    رای 1 25.0%
  • مگه بیکارم

    رای 0 0.0%
  • بلد نیستم انشا بنویسم

    رای 0 0.0%
  • دوست دارم فقط خواننده باشم

    رای 1 25.0%
  • به تو چه؟

    رای 2 50.0%

  • مجموع رای دهندگان
    4
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

Saloviya

رفیق جدید انجمن
سطح
2
 
ارسالی‌ها
82
پسندها
1,821
امتیازها
11,813
مدال‌ها
1
محل سکونت
حوالی مرگ
  • نویسنده موضوع
  • #1
خب اینجا هرانشایی رو که خیلی دوست داشتین(لزوما لازم نیس برا خودتون باشه)میذارین.
حتی اگرم خواستین اسم نویسندشو ننویسین
امیدوارم انشاهای قشنگتونو بذارین بخونیم شاد شیم:)
 
امضا : Saloviya

Saloviya

رفیق جدید انجمن
سطح
2
 
ارسالی‌ها
82
پسندها
1,821
امتیازها
11,813
مدال‌ها
1
محل سکونت
حوالی مرگ
  • نویسنده موضوع
  • #2
به نام خدای مهربون

نویسنده:....
موضوع:امید



آقای خوبی ها سلام!
نمی دانی چه دلچسب است هنگامی که حس بودن دوباره ات را در کنار خود حس می کنم!حس اینکه برای یک ساعت،نیم ساعت یا حتی یک دقیقه،از تمام دنیا و بدی هایش دورهستم و ناگاه تمام فکر و ذهنم،همه و همه متعلق به توست!

زندگی پر از خوشی و سختی است!پر از بدی و خوبی و آدمی هایی که هر کدام برای خودشان حکایتی دارند؛یکی خوشبخت،یکی بدبخت!یکی خوشحال تر از دیروز،دیگری افسرده تر از یک ساعت قبل خود!یکی آنقدر خوب زیسته که هیچ هراسی از مرگ ندارد و یکی دیگر آنقدر بد،که حتی از این دنیا و آدم هایش هم فراری ست!
مهربانم!اینک معنی امید را میفهمم؛امید زیبا نگاه کردن به زندگی ست!یعنی...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Saloviya

Saloviya

رفیق جدید انجمن
سطح
2
 
ارسالی‌ها
82
پسندها
1,821
امتیازها
11,813
مدال‌ها
1
محل سکونت
حوالی مرگ
  • نویسنده موضوع
  • #3
موضوع:صدای لالایی مادر

نویسنده:...


خمیازه ای از روی خستگی می کشد و به سمت اتاق خوابش می رود.هنگامی
که روی تخت دراز می کشد،عروسکش را در بغل می گیرد و سعی می کند بخوابد.
لالالاگل پونه
گل زیبای بابونه
بپوش از برگ گل پیرهن
هوا گرمه تابستونه...
با صدای خانم بزرگ با ترس چشمانش را باز می کند.باز دوباره چراغ اتاقش را روشن گذاشته بود!خانم بزرگ با اخم های درهم پس از خاموش کردن برق و بستن در اتاق؛وعدهٔ آمدن هیولاهای ترسناک و سیاه را به دختر تنها می دهد!هرچند شاید چندان هم تقصیر او نبود.آخر مگر می دانست که ترس دختر کوچولو همنشینی با هیولاهای اتاق را بر خواب ترجیح می دهد؟
به اطراف اتاقش می...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Saloviya

Narges_D

کاربر فعال
سطح
29
 
ارسالی‌ها
1,254
پسندها
20,499
امتیازها
48,373
مدال‌ها
23
محل سکونت
میستیک فالز
  • #4

انشام ضعیفه://
 
امضا : Narges_D
  • Wow
واکنش‌ها[ی پسندها] Bina.a
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 1, کاربر: 0, مهمان: 1)

عقب
بالا