- ارسالیها
- 1,886
- پسندها
- 8,653
- امتیازها
- 33,973
- مدالها
- 20
- نویسنده موضوع
- #1
شیخ طوسی در کتاب امالی از محمد بن احمد ازعموی پدرش نقل می کند :
روزی در خدمت امام هادی (ع) رسیدم و به ایشان عرضه داشتم ای سرورمن این مرد ( یعنی متوکل ) مرا از خود دور نموده و روزی مرا قطع کرده و مرا ملول و دلتنگ نموده است و همه آنها بخاطراین است که می داند من وابسته و ملازم درگاه شما هستم و چون می دانم اگر شما به او سفارش بفرمایید حتما قبول می کند تقاضا دارم که لطفی کنید و ازاو درخواست کنید در کار من تجدید نظر نماید.
امام (ع) فرمودند ان شاء الله به خواسته ات میرسی هنگامی که شب فرا رسید فرستاده های متوکل یکی پساز دیگری به سوی خانه من آمدند و مرا به نزد متوکل دعوت کردند.وقتی به آنجا رفتم فتح بن خاقان را دیدم کنار در ایستاده است و گویا منتظر است.
به من گفت ای مرد چرا امشب در خانه ات آرام...
روزی در خدمت امام هادی (ع) رسیدم و به ایشان عرضه داشتم ای سرورمن این مرد ( یعنی متوکل ) مرا از خود دور نموده و روزی مرا قطع کرده و مرا ملول و دلتنگ نموده است و همه آنها بخاطراین است که می داند من وابسته و ملازم درگاه شما هستم و چون می دانم اگر شما به او سفارش بفرمایید حتما قبول می کند تقاضا دارم که لطفی کنید و ازاو درخواست کنید در کار من تجدید نظر نماید.
امام (ع) فرمودند ان شاء الله به خواسته ات میرسی هنگامی که شب فرا رسید فرستاده های متوکل یکی پساز دیگری به سوی خانه من آمدند و مرا به نزد متوکل دعوت کردند.وقتی به آنجا رفتم فتح بن خاقان را دیدم کنار در ایستاده است و گویا منتظر است.
به من گفت ای مرد چرا امشب در خانه ات آرام...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.