چندسالی است که بحث معامله قرن در رسانههای جهان مطرح شده است. این بحث با گذر زمان هر روز در محافل سیاسی و رسانهای داغتر میشود. بهمنظور واکاوی معامله قرن، امکان اجرایی چنین طرحی و پیامدهای احتمالی آن بر غرب آسیا و دستهبندیهای جدید در این منطقه میزگردی با حضور دو استاد و پژوهشگر حوزه فلسطین برگزار کردیم که بخش نخست آن، دیدگاه "علیرضا سلطانشاهی" رئیس سابق مرکز مطالعات فلسطین درخصوص معامله قرن بهشرح ذیل ارائه میشود.
***محورهای این میزگرد بهشرح زیر است***
متن کامل این مصاحبه را به صورت سوال وجواب در زیر می خوانید:
تسنیم:هرکدام از رئیس جمهورهای آمریکا هنگامی که وارد کاخ سفید شدند، طرحی برای به سرانجام رساندن مسئله فلسطین ارائه دادند. مثلا در دوره ریاست جمهوری " جورج بوش " پسر طرح " نقشه راه " ارائه شد که به سرانجام نرسید. " دونالد ترامپ " رئیس جمهور کنونی آمریکا نیز طرح " معامله قرن " را ارائه داده است. خب، آیا آمریکایی ها واقعا به دنبال صلح در غرب آسیا هستند یا اهداف دیگری دارند؟
سلطان شاهی: بنده می خواهم به این موضوع از یک زاویه دیگری وارد شوم. صهیونیست ها و عقبه یهودیت بین الملل منافعی در غرب آسیا داشته و دارند. اصلا فلسفه وجودی رژیم صهیونیستی تامین منافع قدرت ها در این منطقه است. اگر قدرت ها جای پای در غرب آسیا نداشته باشند، به قول " بنرمن" حاکمیت خودشان را در جهان از دست می دهند لذا غرب آسیا دارای موقعیت راهبردی است و قدرت ها در جهان نمی توانند بی توجه به این موقعیت باشد.
هزینه بر بودن اسرائیل برای آمریکا
از زمان طرح ایده جنبش ملی یهود تا الان که 71 سال از موجودیت رژیم صهیونیستی می گذرد، هرچه که بوده طی یک روند هزینه و فایده برای غرب، یهودیت بین الملل و صهیونیست های اصلی که خارج از اسرائیل هستند، دوره اش تمام شده است. یعنی رژیم صهیونیستی به دوره ای از موجودیت خود رسیده که بیشتر هزینه است تا فایده. درحقیقت، دستگاه حاکمه آمریکا با عقبه یهودی اش به این نتیجه رسیده اند، اگر ظرف 70 سال گذشته ما فایده ای بردیم که بردیم وگرنه از این به بعد، باید متحمل هزینه شویم. اکنون منافع ما درجای دیگری رقم می خورد. برهمین اساس شاهدیم ، از اواخر دوره بوش و اوایل دوره ریاست جمهوری اوباما بحث تمرکز برغرب آسیا در سیاست خارجی آمریکا برداشته شده است. بنده تحقیقی درباره عملکرد روسای جمهور این کشور از پایان جنگ جهانی دوم تا ریاست جمهوری کلینتون انجام دادم که نشان می دهد، سیاست خارجی آمریکا یک فراز و نشیب خاصی دارد که ناشی از تعهد واشنگتن نسبت به تمامیت ارضی، امنیت و تامین منافع رژیم صهیونیستی است. این تعهد در دوره تمام روسای جمهور آمریکا مشهود است اما از یک دوره ای به بعد چنین تعهدی مشاهده نمی شود. آمریکایی ها یا به معنای صحیح تر آن، یهودیان مسلط بر دستگاه سیاسی، تبلیغاتی و اقتصادی آمریکا دیگر بر غرب آسیا تمرکز ندارند ولی پرونده فلسطین ( رژیم صهیونیستی ) را نمی توانند همین طوری بازنگهدارند، باید به نحوی که شده تکلیف این پرونده مشخص شود.
***محورهای این میزگرد بهشرح زیر است***
- از زمان طرح ایده جنبش ملی یهود تا الان که 71 سال از موجودیت رژیم صهیونیستی می گذرد، هرچه که بوده طی یک روند هزینه و فایده برای غرب، یهودیت بین الملل و صهیونیست های اصلی که خارج از اسرائیل هستند، دوره اش تمام شده است. یعنی رژیم صهیونیستی به دوره ای از موجودیت خود رسیده که بیشتر هزینه است تا فایده.
- آمریکایی ها یا به معنای صحیح تر آن، یهودیان مسلط بر دستگاه سیاسی، تبلیغاتی و اقتصادی آمریکا دیگر بر غرب آسیا تمرکز ندارند ولی پرونده فلسطین ( رژیم صهیونیستی ) را نمیتوانند همین طوری بازنگهدارند، باید به نحوی که شده تکلیف این پرونده مشخص شود.
- آمریکایی ها در دوره ریاست جمهوری ترامپ کاملا برعکس عمل کردند. اگر تا پیش از این قرار بود پرونده فلسطین با توافق بسته شود، در دوره ترامپ بسته شدن این پرونده حق کاملا به صهیونیست ها داده شده و قوه زور در کار است.
- چنانچه ترامپ بخواهد طرحی را ارائه کند، طرف فلسطینی اصلا هیچ جایگاهی درآن نخواهد داشت. براساس همین گمانه زنی هایی که تاکنون مطرح شده است، طرف فلسطینی فکر می کند به هیچ عنوانی نمی تواند طرف موافق معامله قرن باشد.
- موضوع فلسطین اصلا موضوع اقتصادی نیست. طی 70 سال گذشته فلسطینی ها تحت بدترین شرایط اقتصادی و معیشتی زندگی کردند . سازشکارترین فلسطینی ها هنگامی که پای میزمذاکره نشستند، مهم ترین مسئله آنان موضوع قدس بود. یعنی نمی توان گفت که آن فضای اقتصادی و ایجاد جذابیت های اقتصادی بتواند مردم فلسطین را به سمتی ببرد که از مهم ترین محورهای پرونده مذاکرات از جمله قدس، بازگشت آوارگان و احداث شهرک های صهیونیست نشین دست بردارند. به همین دلیل معتقدم نشست اقتصادی منامه زیاد جدی نخواهد بود.
- معامله قرن می تواند یک عده موافق و مخالف نسبت به دسته بندی قبلی ایجاد کند. ممکن است برخی کشورها به جبهه مقاومت بپیوندند و یک سری کشورها نیز به جبهه صهیونیست اضافه شوند. تصور من این است طرف هایی که در پرونده فلسطین امید داشتند که چیزی نصیب شان شود از جمله خود فلسطینی ها ، در جریان معامله کاملا متضرر خواهند شد لذا جبهه مقاومت شاهد پیوستن یارهای جدیدی خواهد بود حتی از جنبش فتح و طرف هایی که تا پیش از این، انتظاری از آنها نداشتیم. با اقداماتی که تاکنون ترامپ انجام داده برای فلسطینی ها کاملا محسوس است که از طریق معامله قرن نمی توانند به خواسته های خود برسند.
- ابومازن احساس می کند، فریب خورده و چیزی از قبل معامله قرن نصب او نخواهد شد. برهمین اساس معتقدم مخالفت ها با معامله قرن به ویژه از ناحیه فلسطینی ها افزایش خواهد یافت و همین موضوع سبب تقویت جایگاه مقاومت در سطح منطقه خواهد شد. همچنین حقانیت مقاومت ثابت می شود که صهیونیست ها حاضر به توافق نیستند، امتیازی نمی دهند و پیمان شکنی می کنند و همچنان بر سیاست های قبلی خود استوارند.
- ممکن است که اینان یک توافقی را روی کاغذ امضاء کنند به نظر شما 7 میلیون فلسطینی دراین زمینه ساکت خواهند نشست؟ مثلا جنبش حماس یا جهاد اسلامی ساکت خواهد ماند؟ جنبش فتح و حتی دولت خودگردان فلسطین ساکت می نشینند؟ اصلا تصور چنین چیزی ممکن نیست. انجام این توافق غیر قابل تصور است. توافق مزبور در نهایت ایجاد نخواهد شد و سرانجام به یک درگیری نظامی ختم خواهد شد.
متن کامل این مصاحبه را به صورت سوال وجواب در زیر می خوانید:
تسنیم:هرکدام از رئیس جمهورهای آمریکا هنگامی که وارد کاخ سفید شدند، طرحی برای به سرانجام رساندن مسئله فلسطین ارائه دادند. مثلا در دوره ریاست جمهوری " جورج بوش " پسر طرح " نقشه راه " ارائه شد که به سرانجام نرسید. " دونالد ترامپ " رئیس جمهور کنونی آمریکا نیز طرح " معامله قرن " را ارائه داده است. خب، آیا آمریکایی ها واقعا به دنبال صلح در غرب آسیا هستند یا اهداف دیگری دارند؟
سلطان شاهی: بنده می خواهم به این موضوع از یک زاویه دیگری وارد شوم. صهیونیست ها و عقبه یهودیت بین الملل منافعی در غرب آسیا داشته و دارند. اصلا فلسفه وجودی رژیم صهیونیستی تامین منافع قدرت ها در این منطقه است. اگر قدرت ها جای پای در غرب آسیا نداشته باشند، به قول " بنرمن" حاکمیت خودشان را در جهان از دست می دهند لذا غرب آسیا دارای موقعیت راهبردی است و قدرت ها در جهان نمی توانند بی توجه به این موقعیت باشد.
هزینه بر بودن اسرائیل برای آمریکا
از زمان طرح ایده جنبش ملی یهود تا الان که 71 سال از موجودیت رژیم صهیونیستی می گذرد، هرچه که بوده طی یک روند هزینه و فایده برای غرب، یهودیت بین الملل و صهیونیست های اصلی که خارج از اسرائیل هستند، دوره اش تمام شده است. یعنی رژیم صهیونیستی به دوره ای از موجودیت خود رسیده که بیشتر هزینه است تا فایده. درحقیقت، دستگاه حاکمه آمریکا با عقبه یهودی اش به این نتیجه رسیده اند، اگر ظرف 70 سال گذشته ما فایده ای بردیم که بردیم وگرنه از این به بعد، باید متحمل هزینه شویم. اکنون منافع ما درجای دیگری رقم می خورد. برهمین اساس شاهدیم ، از اواخر دوره بوش و اوایل دوره ریاست جمهوری اوباما بحث تمرکز برغرب آسیا در سیاست خارجی آمریکا برداشته شده است. بنده تحقیقی درباره عملکرد روسای جمهور این کشور از پایان جنگ جهانی دوم تا ریاست جمهوری کلینتون انجام دادم که نشان می دهد، سیاست خارجی آمریکا یک فراز و نشیب خاصی دارد که ناشی از تعهد واشنگتن نسبت به تمامیت ارضی، امنیت و تامین منافع رژیم صهیونیستی است. این تعهد در دوره تمام روسای جمهور آمریکا مشهود است اما از یک دوره ای به بعد چنین تعهدی مشاهده نمی شود. آمریکایی ها یا به معنای صحیح تر آن، یهودیان مسلط بر دستگاه سیاسی، تبلیغاتی و اقتصادی آمریکا دیگر بر غرب آسیا تمرکز ندارند ولی پرونده فلسطین ( رژیم صهیونیستی ) را نمی توانند همین طوری بازنگهدارند، باید به نحوی که شده تکلیف این پرونده مشخص شود.