- ارسالیها
- 2,441
- پسندها
- 3,753
- امتیازها
- 28,773
- مدالها
- 4
- نویسنده موضوع
- #1
مریم بابایی فرد: وقتی وارد اتاق شد، خیلی مضطرب بود. سعی می کرد نگرانی اش را پشت لبخندش پنهان کند. ولی حرکت سریع دست ها، تکان دادن مداوم پاها، عرق کف دستش که مدام آن را با دستمال زیبایی که روی آن گلدوزی شده بود پاک می کرد، همه گواه بر آشفتگی و نگرانی درونش بود. چند ثانیه از نشستنش روی صندلی نگذشته بود که به او تعارف کردم یک لیوان آب بردارد.
به گزارش سلامت نیوز، خراسان نوشت: لرزش دستش هنگام ریختن آب در لیوان، روزنامه روی میز را خیس کرد. خیلی دستپاچه شد و خجالت کشید. نفسش که جا آمد، خودم را معرفی کردم و گفتم امیدوارم بتوانم برای مسئله ای که برای آن مراجعه کرده به او کمک کنم. گفت حدس می زند که بتوانم؛ چون درباره این موضوع کنفرانسی در آمفی تئاتر دانشگاه داشتم که او نیز در آن شرکت کرده...
به گزارش سلامت نیوز، خراسان نوشت: لرزش دستش هنگام ریختن آب در لیوان، روزنامه روی میز را خیس کرد. خیلی دستپاچه شد و خجالت کشید. نفسش که جا آمد، خودم را معرفی کردم و گفتم امیدوارم بتوانم برای مسئله ای که برای آن مراجعه کرده به او کمک کنم. گفت حدس می زند که بتوانم؛ چون درباره این موضوع کنفرانسی در آمفی تئاتر دانشگاه داشتم که او نیز در آن شرکت کرده...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.