متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.

متفرقه‌ی تاریخی ۹ جک که فقط یونانیان میتوانند بگویند...!

  • نویسنده موضوع ISET1
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 1
  • بازدیدها 272
  • کاربران تگ شده هیچ

ISET1

مدیر بازنشسته
سطح
25
 
ارسالی‌ها
3,776
پسندها
14,495
امتیازها
61,873
مدال‌ها
19
  • نویسنده موضوع
  • #1
۱.یک روز شخص کودن یک خانه میخرد و سر خود را از پنجره بیرون می آورد و از هر رهگذری می پرسد که آیا این خانه به من می آید؟ :))
۲.یک روز مردی نزد شخص کودن می رود و می گوید ” برده ای که به من فروختی، مرد ” . کودن جواب می دهد ” خدا بیامرزش، زمانی که نزد من بود هرگز از این عادت ها نشد و نمی مرد!”
main-image.jpg

۳.یک مو قرمز از پله ها سر میخورد و می افتد. صاحبخانه می پرسد” چه کسی به زمین افتاد؟” و مو قرمز پاسخ می دهد : ” من بودم، اجاره اش را می دهم. به تو چه؟”
۴.یک روز شوهری که دهانش بوی بد می داد از همسرش پرسید “عزیزم چرا از من متنفر هستی؟” و همسرش پاسخ داد ” چون مرا میبوسی”...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

ISET1

مدیر بازنشسته
سطح
25
 
ارسالی‌ها
3,776
پسندها
14,495
امتیازها
61,873
مدال‌ها
19
  • نویسنده موضوع
  • #2
۵.یک روز مردی که از همسرش متنفر بود در مراسم ختم او که به تازگی مرد، شرکت می کند. وقتی شخصی از او می پرسد” او کسیت که آنجا در آرامش آرمیده است؟” پاسخ می دهد ” من هستم” چرا که از دست او راحت شدم.
۶.یک روز یک آرایشگر پر حرف از مشتری می پرسد” موهای شما را چطور کوتاه کنم؟” . شخص عاقل پاسخ می دهد ” در سکوت”!
۷.روزی مرد اهل کیمه(!) میخواست خانه اش را بفروشد. یک آجر از خانه را با خود حمل می کرد تا با آن به مشتری ها خانه اش را نشان دهد!
1024px-cup_vintage_cdm_paris_320_n1.jpg

۸. یک روز یک مرد کیمه ای(!) میخواست پنجره بخرد، درخواست پنجره ای را به فروشنده میداد که نمای جنوبی داشته باشد!
۹.روزی یک مرد اهل آبدرا (!) خواب می بیند که دارد یک خوک را می...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

موضوعات مشابه

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 1, کاربر: 0, مهمان: 1)

عقب
بالا