متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.

آموزشی نوشتن به سبک من!

  • نویسنده موضوع BEHNAM.R
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 6
  • بازدیدها 690
  • کاربران تگ شده هیچ
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

BEHNAM.R

نو ورود
سطح
0
 
ارسالی‌ها
13
پسندها
103
امتیازها
565
  • نویسنده موضوع
  • #1
سلام دوستان.
امیدوارم همگی خوب باشین:)
این تاپیک به چند منظور زده شده که امیدوارم مورد رضایت قرار بگیره
۱.نوشتن جملات و پاراگراف هایی از رمان های من(به اسم بهنام رستاقی) که برای چاپ نوشته شدن و احتمالا به زودی چاپ بشن.
۲.نوشتن توصیه ها و تذکراتی در مورد نوشتن و نویسندگی
امیدوارم حمایت کنید و به همه گیرشدن تاپیک کمک کنید :)
 

BEHNAM.R

نو ورود
سطح
0
 
ارسالی‌ها
13
پسندها
103
امتیازها
565
  • نویسنده موضوع
  • #2
سیاهی شب، زوزه می کشید.در انتظار طعمه ای، یا انتظار وارشی از باران کهن.تابستان گرم، آفتاب گرم، گلستان گرم، گرگان گرم، و روستاهای بسیار گرم تر!
همه انتظار باران داشتند، انتظار خنکای قطرات نم گرفته ی خیس جولان داده ی محض ابر؛ و رقص دامان چرخان و بی محابا مردمان تشنه ی ابر، به روی زمین سفت و سخت شده ی غمگین، و پایان خوش خیس؛ و بوی نم خاک گرفته ی گِـل آلود!

رمان نِماشان
بهنام رستاقی
معنی نام رمان:غروب و شبگیر، به زبان محلی گلستان و گرگان.
 

پیوست‌ها

  • 2914f51a.jpg
    2914f51a.jpg
    56.4 کیلوبایت · بازدیدها 27

BEHNAM.R

نو ورود
سطح
0
 
ارسالی‌ها
13
پسندها
103
امتیازها
565
  • نویسنده موضوع
  • #3
انسان، خود فاصله طبقاتی را ایجاد می کند. نه با پول و نه با مُلک و زمین.بلکه با اندیشه ی طبقه بندی شده و رفتار مطابق آن. بلکه با بینش سنت زده ی خویش، که باید به کسی "قربان" بگوید و در مقابل به سر کس دیگری نیز بکوبد. گرنه نمی تواند زندگی کند، هم تو سری خور بالا دستش است، و هم توسری زن پایین دست. وچنین نیز می گذرد به افسوس.

رمان نِماشان
بهنام رستاقی
معنا نام رمان:غروب و شبگیر
 

BEHNAM.R

نو ورود
سطح
0
 
ارسالی‌ها
13
پسندها
103
امتیازها
565
  • نویسنده موضوع
  • #4
صدای جیرجیرکی سکوت سیاه سایه ی شب را می شکست. تاریک شده و وهم آلود، شاخه ها و برگ های درختان به روی زمین سایه می گستراند.چمن سبز و زرد رنگ خفته بر خاک، حامل سایه ها بودند.
دقیقه به دقیقه به روشن شدن هوا، افزوده می شد.طوری که سیاهی به خاکستر بدل شد.گو شب را آتش زده باشی، غروبش کرده باشی، و در خاکستر آن، سپیده دم بامداد را بی آفرینی.

گرگ به شب که بزند، میش به فرار می تابد. گرگ به بامداد که بزند، میش دریده می شود. گرگ و میش، چنین آفریده شد

رمان نِماشان
بهنام رستاقی
 

BEHNAM.R

نو ورود
سطح
0
 
ارسالی‌ها
13
پسندها
103
امتیازها
565
  • نویسنده موضوع
  • #5
همه در جای خود جنایت کار اند!
کسی میان جنگ
دیگری درون خانه
و شخصی نیز در تفکراتش...

برگرفته از داستان «خودی کُشی!»
بهنام رستاقی
 

BEHNAM.R

نو ورود
سطح
0
 
ارسالی‌ها
13
پسندها
103
امتیازها
565
  • نویسنده موضوع
  • #6
توصیه های نویسنده(!) :
وقتی که یه ایده به ذهنتون می رسند برای نوشتن، اول از همه مطمئن شید ایده ی جذابیه.قبل از هر کس دیگه ای ایده باید شما رو به وجد بیاره چون بعد از اینکه ایده ای انتخاب شده، اون ایده میشه «زندون» شما. پس بعدش دیگه نباید سمت ایده ی دیگه ای برید(باید تذکر بدم که اگه ایده ای به ذهنتان رسید در حد چند خط یادداشتش کنید) اما بیشتر از یادداشت کردنش به سمتش نرید و دهنتون رو معطوف ایده اصلی کنید
 

YEGANEH SALIMI

پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
سطح
19
 
ارسالی‌ها
2,799
پسندها
9,459
امتیازها
33,973
مدال‌ها
30
  • مدیرکل
  • #7
ضمن تشکر از زحمات نویسنده، تاپیک به اتمام رسید.
 
امضا : YEGANEH SALIMI
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

موضوعات مشابه

عقب
بالا