- ارسالیها
- 42
- پسندها
- 2,192
- امتیازها
- 24,073
- مدالها
- 1
- نویسنده موضوع
- #1
من یک دخترم انقدر ساده زیستن را اموختم که حتی زمین هم مرا به تمسخر گرفت انقدر ناز دل بوده ام که حتی اسمان هم عادت دارد. بغض کرده ام اما گریه در فصلش در زیر سقف اسمان در شهر از نیمی از دنیا در خیابان های خلوت قدم خواهم زد گریه ام دل سنگ را اب نکرد دیگر چ انتظاری از بنده حق دارم؟بغضم تن همه را نلرزاند بغضم خشت خشت اجر های اتاقم را لرزاند خندهایم انقدر تلخ بود که هیچکس نفهمید /حتی گاهی انقدر درد هایم شخصی میشود که به خودم هم چیزی نمیگویم این نامش قسمت است پس به احترام قسمت بماند