متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.

متون و دلنوشته‌ها یه وقتایی...

  • نویسنده موضوع فاطم
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 27
  • بازدیدها 594
  • کاربران تگ شده هیچ
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

فاطم

مدیر بازنشسته
سطح
39
 
ارسالی‌ها
6,888
پسندها
45,857
امتیازها
96,873
مدال‌ها
28
  • نویسنده موضوع
  • #1
یه وقتایی


 
آخرین ویرایش

فاطم

مدیر بازنشسته
سطح
39
 
ارسالی‌ها
6,888
پسندها
45,857
امتیازها
96,873
مدال‌ها
28
  • نویسنده موضوع
  • #2
نمیشه .
به هر دری که بزنی باز نمیشه .
یوقتایی هست که با خدات خلوت میکنی
حرف میزنی،درد و دل میکنی...
مشکلت حل که نمیشه هیچ،بدترم میشه... خسته میشی!
بلندتر میگی خدایااااا منم هستماااا ...
ولی بازم درا به روت بسته است.
میبری از همه چی
میریزی تو خودت
کم میاری و ایندفعه فریاد میزنی خداااااااااا چراااااااااا ...
صدات نمیرسه بهش!!!
یوقتایی باید دست کشید از صدا کردنش
ایندفعه نه با خدا که با "خودت "باید خلوت کنی
ببینی کجا؟ ، روی چند نفر یا رو چه ادمایی پا گذاشتی که دلشونو برداشتن دادن دست خدات
همون خدایی که الان داد میزنی میگی "منم "هستم ،چرا "منو" نمیبینی ...
یوقتایی حتی دیگه کاری از دست خدا هم برنمیاد!!
اره حق الناس که به گردنت باشه خدا هم نمیتونه برات کاری کنه
حالا تو هی بشین ی گوشه...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

فاطم

مدیر بازنشسته
سطح
39
 
ارسالی‌ها
6,888
پسندها
45,857
امتیازها
96,873
مدال‌ها
28
  • نویسنده موضوع
  • #3
وقتایی که حوصله ندارید،
تا میتونید از آدما دور بشید،
کسی حوصله‌ی یه آدم بی‌حوصله رو نداره
 

فاطم

مدیر بازنشسته
سطح
39
 
ارسالی‌ها
6,888
پسندها
45,857
امتیازها
96,873
مدال‌ها
28
  • نویسنده موضوع
  • #4
توفک کردی فقط زنها دلبری بلدند؟
نه جانم..
بعضی مردا..
درست وقتی دارندآستین پیراهنه چهارخانه شان راتامیزنند وزیرلب آهنگ میخوننوابروهاشون توی هم گره خورده,
میشن دلبرترین آدم روی زمین...
یطوری که ضعف میکنی براشون اصلا...
یایکی ازهمون وقتایی که کنترل تلوزیونو بامظلومیت سمتت میگیرن وقراره ازفوتبال دیدن دل بکنن...
اصلا راه نداره,بایدمــــرد برای نگاهش,خودش,
شیطنتی که وول میخوره توی مظلومیتش...
فکرمیکنی مردادلبری بلدنیستن؟
شده کلافگی یکی ازموجودات دیوانه رو وقتی دارن ظرف میشورن وپیشبندبستن ونمیدونن جای این بشقاب واون لیوان کجاست روببینی وبراشون جون ندی,دلت نره...قندآب نشه توش؟
مرداخیلی بیشتراز زنها دلبری بلدن..
خیلی بیشتربلدن چطورتمام قلبت ماله خودشون کنن...
وقتی به یه مردنزدیک شدی مواظب دلت...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

فاطم

مدیر بازنشسته
سطح
39
 
ارسالی‌ها
6,888
پسندها
45,857
امتیازها
96,873
مدال‌ها
28
  • نویسنده موضوع
  • #5
شما رو نمیدونم ولی من وقتایی که دلم آرومه...
.
.
.
.
.
احتمالا حواسم نیست...!!! :/
 

فاطم

مدیر بازنشسته
سطح
39
 
ارسالی‌ها
6,888
پسندها
45,857
امتیازها
96,873
مدال‌ها
28
  • نویسنده موضوع
  • #6
از خودت بابت وقتایی که برای آدمای بی ارزش زندگیت گذاشتی معذرت بخواه و دیگه هم از این اشتباها نکن(:
 

فاطم

مدیر بازنشسته
سطح
39
 
ارسالی‌ها
6,888
پسندها
45,857
امتیازها
96,873
مدال‌ها
28
  • نویسنده موضوع
  • #7
می دونی آخر هر عشق ته تهش چیه؟ یا مرگه یا جدایی یا عادت یه وقتایی هم نفرت.
خیلی وقتا اونا که عشقشون با مرگ تموم میشه خوشبختن؛
اونا که عشقشون با جدایی تموم بشه غمگینن؛
اونا که به عادت برسن محتاجن، معتادن؛
اونایی هم که عشقشون به نفرت برسه، بدبختن. از هر بیچاره یی بیچاره ترن.
تا حالا فکرشو کردی قراره ما به کدومشون برسیم؟...!
 

فاطم

مدیر بازنشسته
سطح
39
 
ارسالی‌ها
6,888
پسندها
45,857
امتیازها
96,873
مدال‌ها
28
  • نویسنده موضوع
  • #8
توانایی نه گفتن فقط واسه نه گفتن به دیگران نیست یه وقتایی هم باید به خودت نه بگی
 

فاطم

مدیر بازنشسته
سطح
39
 
ارسالی‌ها
6,888
پسندها
45,857
امتیازها
96,873
مدال‌ها
28
  • نویسنده موضوع
  • #9
یه وقتایی هست ...

نه "گریه كردن" آرومت میكنه ..

نه "نفس عمیق" ...

نه "یه لیوان آب سرد"...

نه "داد زدن" ...

یه وقتایی هست كه

فقط

نیاز داری ،

بـــــــــمــــــــــیــــــــــــرِی ...

همین ..!
 

فاطم

مدیر بازنشسته
سطح
39
 
ارسالی‌ها
6,888
پسندها
45,857
امتیازها
96,873
مدال‌ها
28
  • نویسنده موضوع
  • #10
_میدونی،دلتنگی چیه؟
_نه!
دلتنگی،یعنی یه جایی دارم، بلند بلند میخندم، یهو بیای تو ذهنم...
یادم بیفته،به اون خنده های قشنگ ات!از اونایی که،همش تو عکس هاته!
بعد یهو،تمام لب هام جمع میشه،چشام پر اشک میشه!
_دیگه چی؟
دارم درس میخونما!از اون درس سختا!
بعد،شروع کنم به گل کشیدن،وسط صفحه،ببینم دارم اسم تو مینویسم!که یه چیز،از اون بالا میخوره رو اسمت و اسمتو خیس میکنه!
_عجب!
یه وقتایی ام،دارم مثل آدم زندگی میکنم!آهنگ شاد گوش میدم!میرقصم!
اما،
یکی از حرفای احساسی ات،میاد جلو چشمام!یاد سلیقه و علایق ات میفتم!یاد بهونه هات!دیر خوابیدن هات!تنها بودن هات!لوس بودن هات!نامرد بودنات!
بعد مییبنم،همینجوری ساعت ها،زل زدم یه جا!! دارم میلرزم!
_چه سخته!
سخت اونجایی که،دارم بی تو،با همه ی فراموش کردن هات دارم...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 1, کاربر: 0, مهمان: 1)

عقب
بالا