در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.
یه متن خوشگل❤
- نویسنده موضوع S.LOTFI
- تاریخ شروع
- پاسخ‌ها 9
- بازدیدها 246
- کاربران تگ شده هیچ
- ارسالی‌ها
- 150
- پسندها
- 1,932
- امتیازها
- 11,563
قهوه خوشمزست،
خوشمزگی اش به تلخ بودنشه،
وقتی میخوریم تلخی اش رو تحویل نمیگیریم
اما میگیم چسبید
زندگی روزهای تلخش بد نیست
تلخی اش رو تحویل نگیر
بخند و بگو عجب طعمی!
ستاره جانم امیدوارم اونقدری محکم باشی که هر اتفاقی افتاد بازهم بخندی و از زندگی لذت ببری. منم خوشحال باشم از خندیدنت. بقول سهراب سپهری:
صافى آب مرا يادتو انداخت،رفيق!
تو دلت سبز،
لبت سرخ،
چراغت روشن!
چرخ روزيت هميشه چرخان!
نفست داغ،
تنت گرم،
دعایت با من.
و در آخر" آرزویم این است آنقدرسيربخندي كه ندانی غم چيست...♡
خوشمزگی اش به تلخ بودنشه،
وقتی میخوریم تلخی اش رو تحویل نمیگیریم
اما میگیم چسبید
زندگی روزهای تلخش بد نیست
تلخی اش رو تحویل نگیر
بخند و بگو عجب طعمی!
ستاره جانم امیدوارم اونقدری محکم باشی که هر اتفاقی افتاد بازهم بخندی و از زندگی لذت ببری. منم خوشحال باشم از خندیدنت. بقول سهراب سپهری:
صافى آب مرا يادتو انداخت،رفيق!
تو دلت سبز،
لبت سرخ،
چراغت روشن!
چرخ روزيت هميشه چرخان!
نفست داغ،
تنت گرم،
دعایت با من.
و در آخر" آرزویم این است آنقدرسيربخندي كه ندانی غم چيست...♡
- محروم
- #3
چشم هایش به دو فنجان قهوه می ماند... تلخ اما خواستنی
همین که بهشان نگاه می کردی غرق آن قهوه های ناب می شدی!
قهوه اش قجری بود و تلخی اش زبانزد اما انگار اهنربا داشت چشمهایش!
دل من هم که اهنی بود و کار اهنربا هم بیش از نبود...
لحظه شماری می کردم برای دیدن دوباره اش...
دلم لک می زد که لحظه ای اسمم را صدا کند و زیبایی اسمم را با صدایش بسنجم...
نمی خواستمش ها... اما دروغ چرا، دلم برایش پر می زد!
به قول معروف: من نبودم، دلم بود.
اما این غروری که یک دفعه از ناکجا آباد پیدایش شده بود اجازه ی جلو رفتن نمی داد.
اصلا، اصلا تقصیر آنهایی است که این را باب کردند که دختر ها نباید عاشق شوند... دخترها نباید به کسی بگویند: دوستت دارم!
چند وقت پیش که...
همین که بهشان نگاه می کردی غرق آن قهوه های ناب می شدی!
قهوه اش قجری بود و تلخی اش زبانزد اما انگار اهنربا داشت چشمهایش!
دل من هم که اهنی بود و کار اهنربا هم بیش از نبود...
لحظه شماری می کردم برای دیدن دوباره اش...
دلم لک می زد که لحظه ای اسمم را صدا کند و زیبایی اسمم را با صدایش بسنجم...
نمی خواستمش ها... اما دروغ چرا، دلم برایش پر می زد!
به قول معروف: من نبودم، دلم بود.
اما این غروری که یک دفعه از ناکجا آباد پیدایش شده بود اجازه ی جلو رفتن نمی داد.
اصلا، اصلا تقصیر آنهایی است که این را باب کردند که دختر ها نباید عاشق شوند... دخترها نباید به کسی بگویند: دوستت دارم!
چند وقت پیش که...
آخرین ویرایش
امضا : Regina
- ارسالی‌ها
- 558
- پسندها
- 3,970
- امتیازها
- 17,473
- مدال‌ها
- 11
زندگی پر از زیبایی است، به آن توجه کن
به زنبور عسل، به کودک کوچک و چهره های خندان دقت کن
باران را نفس بکش و باد را احساس کن
زندگی ات را زندگی کن و برای رویاهایت مبارزه کن
به زنبور عسل، به کودک کوچک و چهره های خندان دقت کن
باران را نفس بکش و باد را احساس کن
زندگی ات را زندگی کن و برای رویاهایت مبارزه کن
امضا : negin javadi
- ارسالی‌ها
- 558
- پسندها
- 3,970
- امتیازها
- 17,473
- مدال‌ها
- 11
امضا : negin javadi
- ارسالی‌ها
- 558
- پسندها
- 3,970
- امتیازها
- 17,473
- مدال‌ها
- 11
امضا : negin javadi
- ارسالی‌ها
- 411
- پسندها
- 4,505
- امتیازها
- 21,413
- مدال‌ها
- 10
- سن
- 21
"درست است که دنیای بدی است
اما توخوب باش
ازناسپاسیشان نرنج
برای شادی دلشان بکوش
که بامهربانی روح توآرام میگیرد
خوبی دلیل جاودانگیت خواهدشد
دوست بدار نه برای آنکه دوستت بدارند
توبه پاس زیبایی عشق، عشق بورز
"زندگی "
سازدل است
تونوازنده این سازی وبس
تواگرشادزنی شادشوی
گرچه باشی چوقناری به قفس...
ساز زندگیتون همیشه کوک کوک"
اما توخوب باش
ازناسپاسیشان نرنج
برای شادی دلشان بکوش
که بامهربانی روح توآرام میگیرد
خوبی دلیل جاودانگیت خواهدشد
دوست بدار نه برای آنکه دوستت بدارند
توبه پاس زیبایی عشق، عشق بورز
"زندگی "
سازدل است
تونوازنده این سازی وبس
تواگرشادزنی شادشوی
گرچه باشی چوقناری به قفس...
ساز زندگیتون همیشه کوک کوک"
امضا : __81goddess
- ارسالی‌ها
- 1,647
- پسندها
- 29,533
- امتیازها
- 54,073
- مدال‌ها
- 40
به ما گفتند باید بازی کنید
گفتیم با کی ؟
گفتند با تیم دنیا
تا خواستیم بپرسیم بازی چی ؟
سوت آغاز بازی رو زدن . فقط فهمیدیم خدا تو تیم ماست
بازی شروع شد و دنیا پشت سر هم به ما گل میزد
ولی نمیدونم چرا هر وقت به نتیجه نگاه میکردم امتیاز ها برابر بود
تو همین فکر بودم که خدا زد پشتم و خندید و گفت :
نگران نباش تو وقت اضافه میبریم حالا بازی کن
گفتم آخه چطوری ؟
بازم خندید و گفت :
خیلی ساده فقط پاس بده به من !
گفتیم با کی ؟
گفتند با تیم دنیا
تا خواستیم بپرسیم بازی چی ؟
سوت آغاز بازی رو زدن . فقط فهمیدیم خدا تو تیم ماست
بازی شروع شد و دنیا پشت سر هم به ما گل میزد
ولی نمیدونم چرا هر وقت به نتیجه نگاه میکردم امتیاز ها برابر بود
تو همین فکر بودم که خدا زد پشتم و خندید و گفت :
نگران نباش تو وقت اضافه میبریم حالا بازی کن
گفتم آخه چطوری ؟
بازم خندید و گفت :
خیلی ساده فقط پاس بده به من !
