دنباله دار وقتی بچه بودی.....

  • نویسنده موضوع N.N♡
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 71
  • بازدیدها 1,654
  • کاربران تگ شده هیچ

°•°•Pajhwok•°•°

کاربر سایت
رو به پیشرفت
تاریخ ثبت‌نام
4/12/21
ارسالی‌ها
178
پسندها
963
امتیازها
6,713
مدال‌ها
9
سطح
9
 
  • #61
کلا ما هر جا میریم یا خود من باید گم بشم یا باعث گم شدن یه چیز دیگه باشم/:
از همون بچگی کلا شوت بودم... چند سال پیش رفتیم مهمونی موقع پیاده شدن از ماشین شیشه سمتم کامل نداده بودم بالا و شب وقتی برگشتیم کیف مامانمو گوشی و خریداری که کرده بودیم رو برده بدن ) : تازه سونوگرافی مامانمم توش بود....
 
امضا : °•°•Pajhwok•°•°

Dark night

مدیر بازنشسته سینما
مدیر بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
13/9/21
ارسالی‌ها
2,451
پسندها
18,545
امتیازها
48,373
مدال‌ها
27
سطح
24
 
  • #62
☆حلقه عقد عموم رو گم کردم/= کلا یه سال بود ازدواج کرده بود
☆همش موهام رو از ته میزدم
☆سیم دسته سگا برادرم رو نداد بازی کنم منم خیلی شیک با قیچی بریدمش
☆رفتیم پاساژ آخرش پاساژ یه جایی برای بازی بیلیارد داشت خانوادم رفتن تو مغازه یکی از فامیلا منم کنجکاو شدم ببینم چیکار میکنن رفتم پیششون اونجا.
موقع رفتن که شد دور از چشم اونایی که اونجا بازی میکنن یه توپش رو کش رفتم/= وقتی هم رفتیم خونه هواسم نبود سنگینه انداختمش رو میز تلوزیون شیشه‌ای بود کلا شکست! منم برای اینکه نفهمن چی شد توپه رو انداختم تو چاه/=
☆ لیوان رو شکوندم برای اینکه کسی نفهمه تیکه‌هاش رو انداختم پشت دیوار اون ریزاشم فرستادم زیر کابینتا/= آخرش یکی از اون خرده شیشه‌ها رفت تو پام
☆ تلفن عموم خیلی باحال بود تازه‌ اومده بود...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : Dark night

Rªmin

کاربر سایت
رفیق جدید انجمن
تاریخ ثبت‌نام
7/4/20
ارسالی‌ها
64
پسندها
7,039
امتیازها
21,413
مدال‌ها
11
سن
20
سطح
12
 
  • #63
تمام کارام دست گل بود ماشاالله
یبار با پسر عموم فوتبال بازی میکردیم زدم تابلو فرش رو شیشه ای ک توش بود رو شکستم...
 

بَهآرنارنج

کاربر سایت
کاربر حرفه‌ای
تاریخ ثبت‌نام
27/12/21
ارسالی‌ها
1,980
پسندها
6,273
امتیازها
28,973
مدال‌ها
15
سطح
13
 
  • #64
وقتی جمع میشدیم خونه مادربزگم
هرکی هرچی پول از خونش آورده بود(حالا از کجا خدا میدونه)
با بروبچ زنگ میزدیم غذا سفارش میدادیم
بعد دور از چشم بزرگترا میخوردیم
چقدر کیف میداد:458071-43334d713ad235cc803ee5474567490d:
 
امضا : بَهآرنارنج

Kuhiyar

مدیر بازنشسته موسیقی
مدیر بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
23/5/21
ارسالی‌ها
1,559
پسندها
10,110
امتیازها
35,373
مدال‌ها
22
سطح
20
 
  • #65
رو دیوار های خونه با مداد نقاشی کشیده بودم
بابا ، مامان داداشم و خودم رو کشیده بودم.تفاوتش این بود همگی رو عین هم کشیده بود منتها مثلا بابا بزرگ بود بابا رو بزرگ کشیدده بودم.
(نمیدونم چرا کشیدن نقاشی یا نوشتن رو دیوارها اونقدری حال میداد):/
 
امضا : Kuhiyar

Kuhiyar

مدیر بازنشسته موسیقی
مدیر بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
23/5/21
ارسالی‌ها
1,559
پسندها
10,110
امتیازها
35,373
مدال‌ها
22
سطح
20
 
  • #66
بیشتر از ده بار با برس مو داداشمو زدم و برس شکست..
یه بار هم تازه یه برس جدید گرفته بود مامان برام ، داداشم کرم ریخت منم گرفتم بزنمش برسِ خورد به دیوار:/ و مثل همیشه شکست:/
 
آخرین ویرایش
امضا : Kuhiyar

حصار آبی

مدیر تالار ویرایش + نویسنده برتر
پرسنل مدیریت
مدیر تالار ویرایش
تاریخ ثبت‌نام
24/11/21
ارسالی‌ها
10,109
پسندها
13,442
امتیازها
70,673
مدال‌ها
49
سطح
22
 
  • مدیر
  • #67
زیادن. رمانی میشن بگم. کلا زیر پوستی کار می کردم هیچ کی نمیفهمید.
 
امضا : حصار آبی
  • Haha
واکنش‌ها[ی پسندها] Madhklf

•|SERAPH|•

کاربر سایت
کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
15/5/21
ارسالی‌ها
365
پسندها
1,089
امتیازها
7,113
مدال‌ها
11
سطح
9
 
  • #68
بابامو تو خواب ارایش کردم البته ارایش ک نه خط خطی تا ۲۴ساعتم پاک نمیشدش
 
امضا : •|SERAPH|•
  • Haha
واکنش‌ها[ی پسندها] Madhklf

MOBlN

مدیر بازنشسته
مدیر بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
12/9/21
ارسالی‌ها
1,025
پسندها
22,641
امتیازها
42,073
مدال‌ها
31
سن
18
سطح
28
 
  • #69
اردکم رو تو آب خفه کردم:/
البته من یادم نمیاد اینا میگن، جز این یادم نیس
 
  • Haha
واکنش‌ها[ی پسندها] Madhklf

Madhklf

کاربر سایت
کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
9/6/20
ارسالی‌ها
348
پسندها
4,681
امتیازها
21,773
مدال‌ها
13
سطح
12
 
  • #70
خانواده ام میگن من بچه که بودم خیلی فوضول بودم! حالا نمی دونم راست میگن یا نه. اما خب هرکی هم منو می بینه میگه وای وای وای تو! اصلا نمی نشستی
 

موضوعات مشابه

پاسخ‌ها
73
بازدیدها
2,157

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)

عقب
بالا