• تذکر:

    نویسندگان عزیز از نوشتن رمان‌هایی با محتوای غیر اخلاقی خودداری کنید. در صورت مشاهده چنین موضوعی صحنه رمان شما بدون تذکر توسط ناظرین حذف خواهد شد.

    مواردی که شامل موضوعات غیراخلاقی می‌شود عبارت‌است از:

    1. پرداختن به زندگی افرادی با گرایش های خاص مانند (هم‌جنس‌گرایی، ....)

    2. بیان صریح عقاید سیاسی در رمان‌ها و زیر سوال بردن چارچوب‌های جامعه اسلامی

    3. بیان توصیف صریح جنسی و به کار بردن کلمات ناشایست.

    و...

    قبل از ایجاد رمانتان موارد زیر را در نظر داشته باشید:

    1. اسم رمان خود را طوری انتخاب کنید که داری مصادیق مجرمانه و خلاف عرف جامعه نباشد.

    2. از به کار بردن کلمات جنسی و مواردی که با شئونات اسلامی مغایرت دارد، به جد خودداری کنید.

    3- برای تایپ رمان می توانید طبق تاپیک آموزشی زیر رمان خود را ارسال کنید:

    کلیک کنید

    4. با مطالعه رمان‌های نویسندگان انجمن به آن‌ها امید نوشتن خواهید داد.

    کلیک کنید

برگزیده رمان دهلیز قلم | کار گروهی کاربران انجمن یک رمان

  • نویسنده موضوع *Adonis*
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 61
  • بازدیدها 4,816
  • کاربران تگ شده هیچ

*Adonis*

کاربر سایت
رو به پیشرفت
تاریخ ثبت‌نام
1/4/21
ارسالی‌ها
195
پسندها
5,693
امتیازها
20,833
مدال‌ها
8
سطح
11
 
  • نویسنده موضوع
  • #61
جیمز دعا دعا می‌کند هرچه سریع تر پیرزن بخوابد، از نور لامپ می‌تواند پیرزن را وارسی کند. اندکی صبر می‌کند اما چشمش دنبال نور، روی برگه‌ای می‌افتد که روی زمین زیر میز افتاده است. این را جا گذاشته بود، این برگه نیز یکی از اسناد مرتبط با آن کاغذهایی‌است که اکنون درون کوله اش قرار دارد. تا فرصتی که پیرزن بخواهد بخوابد وقت دارد این برگه را بردارد. زیر میز خم می‌شود، برگه را بر‌میدارد و نگاهش می‌کند. پشتش را می‌چرخاند که کوله‌اش را دربیاورد تا برگه را بگذارد اما کوله محکم به سمت راستش که دیواره کنار میز است فشار می‌آورد، هول می‌شود و خودش را جدا می‌کند تا مبادا کار دست خودش دهد، سریع اندکی عقب می‌رود اما نزدیک است بیوفتد، دستش را به میز می‌گیرد و چند برگه پخش زمین می‌شود و لامپ کوچکی که روی میز...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : *Adonis*

*Adonis*

کاربر سایت
رو به پیشرفت
تاریخ ثبت‌نام
1/4/21
ارسالی‌ها
195
پسندها
5,693
امتیازها
20,833
مدال‌ها
8
سطح
11
 
  • نویسنده موضوع
  • #62
جیمز ابتدا با تعجب و سپس با عصبانیت نگاهش می‌کند. ابتدا با ناراحتی گیر افتادن و سپس با جوش مسخره شدن.
- صورت آشنا میبینم.
پیرمرد هم از دیدن چهره جیمز شگفت زده شده است. اما فقط شگفت زده، زیرا جیمز از این اتفاق اصلا خوشحال نیست. جیمز می‌گوید:
- شماها بیشرف‌ترین و بی رحم ترین آدم‌های روی زمین‌این.
و در ذهن اتفاق‌های افتاده را مرتب حلاجی می‌کند.
- دخترم مادرت رو بردار برو توی اتاق.
- اما آخه بابا.
- من با این آقا کار دارم.
دختر زیرزبانی چشمی می‌گوید و مادرش را به اتاق می‌برد. حین رفتن دوباره لب می‌زند:
- پس بزارین برای مامان یک آب قند درست کنم.
" هرچند خودم هم کم نیاز ندارم" را در دل در ادامه حرفش بیان می‌کند.
پس از گذشت اندکی، پیرمرد و جیمز توی پذیرایی تنها شده‌اند و وقت برای صحبت پیدا...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : *Adonis*

موضوعات مشابه

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)

عقب
بالا