#ادامهپارت19
#جداییاتبرایمسختاست
حس کردم زهرا داره سقوط می کنه با عجله سمتش رفتم گفتم زهرا جان زهرا جان
حاج خانم گفت من توکیفم آب قند دارم آب در اورد گذاشت رو لب های زهرا گفتم سادات چشات باز کن لبخند زد گفت خوبم بلند شد گفت بریم
سوار ماشین شدیم مداحی گذاشتم
زهرا بی صدا می بارید
بهشت...