#پارت22
#جداییاتبرایمسختاست
علی یه سره درباره بچه ها و دست و پاشون
صحبت می کرد یک دفعه جدی شد گفت
زهرا جان من که میرم قول بده خودتو اذیت نکنی گریه نکنی
هر موقع دلتنگ من شدی بری
پیش محمد زهرا فقط برای ائمه اطهار گریه کن
زهرای من دخترم زینب زینبی بار بیار با وقار وصبور
ومحمدحسین مرد...