#پارت25
#جداییاتبرایمسختاست
گوشی علی زنگ خورد همکار علی زنگ زده
بود علی گفت اومدم علی برای اخرین بار
زهرا بغل کرد گفت مراقب خودت باش همسر همکارم هم اومده که بمونه پیشت زهرا
دانشگاهت هم برو این ترم اخر ت بری خانم پلیس میشی
زهرا سینه علی را بوسید گفت
چشم زهرا با سینی که در آن...