- تاریخ ثبتنام
- 18/8/23
- ارسالیها
- 133
- پسندها
- 446
- امتیازها
- 2,803
- مدالها
- 5
- سن
- 23
سطح
5
- نویسنده موضوع
- #21
ترانه گفت
- مطمئنی؟
چشم غرهای رفتم و گفتم:
- دارم میگم نخوردم. اگر خورده بودم؛ بهت حتما میگفتم. خوب میدونی ترسی نداشتم.
با دقت چند لحظه مرا نگاه کرد. سری به نشانه تفهیم تکان داد و چیزی نگفت. با چشم دنبال آن شخص گشتم. دیدمش. کنار خواهر و چند دختر و پسر ایستاده بود و مشغول به سخن گفتن و خوش و بش کردن بودند. نگاهی به سرتاپایش انداختم. تیشرت اسپرت به رنگ مشکی که به صورت آبرنگی،نقش های رنگارنگ داشت. شلوار اسلش ذغالی رنگ و کفشهای سفید و مشکی... بر روی تیشرت، یک گردنبند انداخته بود. موهای بلندش را، با کش به صورت گوجهای بسته بود. مجذوب تیپ او شدم. همیشه از اشخاصی که اینگونه تیپ میزدند خوشم میآمد. ترانه گفت:
- پسندیدی؟
نگاهش کردم. برق شیطنت در چشمان دوستِ عزیزم، هویدا بود. خود را به کوچه...
- مطمئنی؟
چشم غرهای رفتم و گفتم:
- دارم میگم نخوردم. اگر خورده بودم؛ بهت حتما میگفتم. خوب میدونی ترسی نداشتم.
با دقت چند لحظه مرا نگاه کرد. سری به نشانه تفهیم تکان داد و چیزی نگفت. با چشم دنبال آن شخص گشتم. دیدمش. کنار خواهر و چند دختر و پسر ایستاده بود و مشغول به سخن گفتن و خوش و بش کردن بودند. نگاهی به سرتاپایش انداختم. تیشرت اسپرت به رنگ مشکی که به صورت آبرنگی،نقش های رنگارنگ داشت. شلوار اسلش ذغالی رنگ و کفشهای سفید و مشکی... بر روی تیشرت، یک گردنبند انداخته بود. موهای بلندش را، با کش به صورت گوجهای بسته بود. مجذوب تیپ او شدم. همیشه از اشخاصی که اینگونه تیپ میزدند خوشم میآمد. ترانه گفت:
- پسندیدی؟
نگاهش کردم. برق شیطنت در چشمان دوستِ عزیزم، هویدا بود. خود را به کوچه...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
آخرین ویرایش توسط مدیر