به نام آنکه نامش در هستی جاریست...
★*★
کوله بار گناهانم بر دوشم سنگینی میکرد…
ندا آمد بر در خانهام بیا، آنقدر بر در بکوب تا در را به رویت وا کنم…
وقتی بر در خانهاش رسیدم هر چه گشتم در بستهای ندیدم!!
هر چه بود باز بود…
گفتم: خدایا بر کدامین در بکوبم؟؟؟؟
ندا آمد: این را گفتم که بیایی…
وگرنه...