کد رمان: 3130
ناظر: @سارابـهار❁
بسماللهالرحمنالرحیم
خلاصه: من با مشت خونی، قسم خورده ام برای تو بجنگم. برای آسایش تو، برای هویت خودم، برای آرزوهای تو، برای دلخوشی های خودم. من که تکلیفم معلوم است! از همان اول که نافم را بریدند، گفتند بجنگ! وگرنه ناک اوت!