|مخاطب|
خلاصه:
ما گناه را نمیبینیم، مگر آنکه زنی مرتکب آن شود.
"غاده السمان"
همگی چشمهایشان را میبندند و بیمحابا از خدای بالا سَرشان، داوری میکنند. انگُشت افتراء* به سوی دخترک عفیف* داستان رها میکنند و او را متّهم مینامند و چه دشوار است زمانی که پدر، به فرزندی که از گوشت و پوست و خون...