زاده شهریورم ،سوم، به هنگام اذان
گریه های من عجین شد با نشاط دیگران
گرمی آغوش مادر دست پر مهر پدر
هردو دادند پرورش این غنچه را با شهدجان
چون تب مرداد دارم در دلم عشق وامید
سنبله باشد نشانم بذل وبخشش، آرمان
قاصد بارانم و فصل قشنگ عاشقی
مهر دلداری به قلبم ، عشق ما ورد زبان
مستم از انگور...
مگه ازت چی کم دارم که روز و شب ناز می کنی
فکر می کنی ازم سری ، بال داری ، پرواز می کنی ؟
ما رو بگو سپردیمش دل و چشامونو به کی
اون که به
زندگی می گه ، نمایش عروسکی
دارم از تو می نویسم تو یه روز سرد برفی
قلمم نمی نویسه ، می گه تو نداری حرفی
برو دیگه نبینمت ، خاطر خواهیت دروغ بوده
تو خلوتم...