کد رمان: 5737
ناظر: @Abra_.
خلاصه:
کم سن اما حرفهای، جوان اما بعد از مرگ پدر با زنی سالخورده برابری میکند... . جوانی که برای زندگی با مادربزرگش مجبور به ترک شهر کودکیاش نیویورک، و رفتن به بوستون میشود. او بهدلیل فراموش کردن گذشتهاش ، مجبور به ورود گروه زیرزمینی میشود. این دختر جوان بعد از...
نام دلنوشته: رجم
نویسنده: هدیه قلیزاده امیری
مقدمه:
از رفتنت چندان نمیگذرد.
تو نیستی و من در خود سرگردانم، نبودنت شایعهای بیش نیست.
غیر قابل نفوذ برای واژگان، مصون برای سکوت، شبها را ترک میکنم، بدان شناخت مسیری بیآنکه بدانم زندگی را باید از کجا آغاز کنم!
بهش نگاه کردم، چشماش غرق ناراحتی و غم بود اما صدای خندههاش گوش عالم و آدم رو کر میکرد
اون کی بود؟
اگه کسی نمیشناختش و از شرایط زندگیش خبر نداشت قطعا یا با خودش فکر میکرد اون دیوونه شده یا هم میگفت خوشی زده زیر دلش؛ شاید هم میگفتن خوشبحالش که هیچ غمی نداره!
اما امروز فرق داشت، غم چشماش عجیب...
«امیدم به اون بالایی هست»
کد داستان: 514
ناظر:
@(Mahsa)
نام اثر: کافه بیکسی
نویسنده: فاطمن شکرانیان (ویدا)
موضوع: #عاشقانه #تراژدی
خلاصه:
جایی خواندم که نوشته بود: «کاش عشق نیز مثل قانون سوم نیوتون بود. وقتی من دوستت دارم، تو هیچ راهی جز دوست داشتن من نداشته باشی.»
من بودم و چهار دوست و...
به نام خدایی که مهربانی از او سرچشمه میگیرد:458213-de54ccff0b326da1694d1169fe602c5c:
کد داستان:172
ناظر: @°•°•Pajhwok•°•°
نام داستان کوتاه: سلامی به پایان
نام نویسنده: m.fakher
ژانر: #تراژدی #اجتماعی
خلاصه:
گاهی اتفاقات طوری برخلاف خواستهات پیش میروند گویی که سرنوشت کمر بسته به نابودیت؛...