خویش

  1. NASTrr

    شاعر‌پارسی اشعار رهی معیری

    به روی سیل گشادیم راه خانهٔ خویش به دست برق سپردیم آشیانهٔ خویش مرا چه حد که زنم بوسه آستین ترا همین قدر تو مرانم ز آستانهٔ خویش به جز تو کز نگهی سوختی دل ما را به دست خویش که آتش زند به خانهٔ خویش مخوان حدیث رهایی که الفتی است مرا به ناله سحر و گریه شبانهٔ خویش ز رشک تا که هلاکم کند به دامن...
عقب
بالا