عاشقانه _بادام‌های تلخ| نسرین قربانی_

  • نویسنده موضوع ASaLi_Nh8ay
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 0
  • بازدیدها 206
  • کاربران تگ شده هیچ

ASaLi_Nh8ay

کاربر ویژه
کاربر خبره
تاریخ ثبت‌نام
18/7/18
ارسالی‌ها
6,331
پسندها
18,145
امتیازها
78,373
مدال‌ها
7
سن
21
سطح
0
 
  • نویسنده موضوع
  • #1
1580809910354.png


ریه‌هام را پرکرده بودم از بوی بارانی که از شبِ قبل یک بند باریده بود. پلک‌هام را چند بار بهم زده و نوکِ انگشت اشاره‌ام را نرم زیر چشمام کشیده بودم. سیاهی کمرنگ و مرطوبی پس داده بود. مثل این که کاغذ را روی جوهر بگذاری و برداری. بغضم را فروداده و چترم را بیشتر روی صورتم کشیده بودم. صدای مادر مثل سماوری که دائم درحال جوش و خروش و قُل زدن باشد، تو کله‌ام می‌پیچید: "لباس ضخیم بپوش. سرما، آرا گیرا ورنمی‌داره. همه چی رو باید بهش گفت. یه ذره عقل که تو کله‌اش نیست." خیلی وقت بود تکه پاره‌های عقلم را از تو کله‌ام بیرون آورده، دور انداخته بودم:" دیگه نمی‌خوام." و عق زده بودم رو هر چه عقل و عاقلِ دنیا. کاش می‌شد بعضی از...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : ASaLi_Nh8ay

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 1, کاربر: 0, مهمان: 1)

عقب
بالا