متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.

متفرقه °×ɢᴏᴏᴅ ɴɪɢʜᴛ×°

  • نویسنده موضوع ༆ALN
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 13
  • بازدیدها 565
  • کاربران تگ شده هیچ
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

༆ALN

کاربر فعال
سطح
2
 
ارسالی‌ها
1,286
پسندها
6,206
امتیازها
24,673
مدال‌ها
1
  • نویسنده موضوع
  • #1
تو یه تیمارستان ، یک اتاق که درش با غل و زنجیر بسته شده بود توجه منو جلب کرد.
در اتاق رو که باز کردم پسر بچه ای رو با چهره ای معصوم اونجا دیدم که بهم زل زده بود.
از رئیس تیمارستان پرسیدم چرا با اون بچه چنین کاری کردن؟
جوابی که داد کمی ترسناک بود..
_کسی توی اتاق نیست!​
 
امضا : ༆ALN

༆ALN

کاربر فعال
سطح
2
 
ارسالی‌ها
1,286
پسندها
6,206
امتیازها
24,673
مدال‌ها
1
  • نویسنده موضوع
  • #2
من نگهبان شیفت شب هستم
از توی مانیتور میبینم یه دختر بچه ی عجیب توی انبار به دوربین امنیتی زل زده!​
 
امضا : ༆ALN

༆ALN

کاربر فعال
سطح
2
 
ارسالی‌ها
1,286
پسندها
6,206
امتیازها
24,673
مدال‌ها
1
  • نویسنده موضوع
  • #3
•• دارم سعی می‌کنم بخوابم، ولی اون بهم اجازه نمی‌ده...
•• اون می‌خواد از طبقه ی یازدهم خونه‌ام پایین بپرم، درست همونطور که خودش پنج سال پیش این کار رو انجام داد...​
 
امضا : ༆ALN

Yalda_sama

نو ورود
سطح
0
 
ارسالی‌ها
25
پسندها
157
امتیازها
503
  • #4
بیاد به خودم بگه خودم میپرم دیگ لازم نیس زورم کنه نه اینکه از زندگی نا امید باشما نه فقط چون عاشق جن و روحم میگم
 

༆ALN

کاربر فعال
سطح
2
 
ارسالی‌ها
1,286
پسندها
6,206
امتیازها
24,673
مدال‌ها
1
  • نویسنده موضوع
  • #5
امروز که به خانه رسیدم گربه ام را دیدم که کنار کامپیوترم ،در جای مورد علاقه اش خوابیده
فقط مشکل این است که من، اورا دفن کرده و به خانه بازگشته بودم!​
 
امضا : ༆ALN

༆ALN

کاربر فعال
سطح
2
 
ارسالی‌ها
1,286
پسندها
6,206
امتیازها
24,673
مدال‌ها
1
  • نویسنده موضوع
  • #6
شب وقتی دیر وقت به خانه رسیدم ،همسرم گونه ام‌ را بوسید و به اتاقش رفت تا بخوابد
صبح که تلفنم را چک کردم،
پیام همسرم را دیدم که‌ گفته بود شب به خانه نمی اید!​
 
امضا : ༆ALN

༆ALN

کاربر فعال
سطح
2
 
ارسالی‌ها
1,286
پسندها
6,206
امتیازها
24,673
مدال‌ها
1
  • نویسنده موضوع
  • #7
هفته ی پیش وقتی با مادر و خواهر دوقلوم برای قدم زدن بیرون رفته بودیم، خواهرم توی گوشم شوخی کرد و باهم خندیدیم
وقتی شوخی اون رو واسه مادرم تعریف کردم مادرم برای چندمین بار با عصبانیت گفت چند بار بگم تو خواهر دوقلو نداری؟​
 
امضا : ༆ALN

༆ALN

کاربر فعال
سطح
2
 
ارسالی‌ها
1,286
پسندها
6,206
امتیازها
24,673
مدال‌ها
1
  • نویسنده موضوع
  • #8
مامانم پرسید: چرا دیشب بلند شدی تو اتاق راه رفتی ولی هر چی صدات کردم جواب ندادی."
من دیشب اصلا خونه نبودم!​
 
امضا : ༆ALN

༆ALN

کاربر فعال
سطح
2
 
ارسالی‌ها
1,286
پسندها
6,206
امتیازها
24,673
مدال‌ها
1
  • نویسنده موضوع
  • #9
دختر کوچیکم عادت داره توی خواب راه بره.
دیشب با صدای 'تالاپ -تالاپ' چیزی از خواب بیدار شدم:
-یک نفر با لباس های بلند سفید رو به دیوار ایستاده بود و سرش رو به دیوار می کوبید 'تالاپ..تالاپ'
کمی که دقت کردم فهمیدم اون دخترمه که باز توی خواب راه رفته.
-اوه خدای من داری چیکار میکنی.
اونو در آغوش گرفتم تا سرش رو به دیوار نکوبه.
همین موقع یک نفر رو با لباس سفید و بلند کنار در دیدم.
اون دخترم بود که گفت:
-بابا، اونی که بغل کردی من نیستم !​
 
امضا : ༆ALN

༆ALN

کاربر فعال
سطح
2
 
ارسالی‌ها
1,286
پسندها
6,206
امتیازها
24,673
مدال‌ها
1
  • نویسنده موضوع
  • #10
از خواب بیدار شدم یه یادداشت روی میزم بود
-سلام‌!من توی کمدتم..بیا باهم دوست بشیم.
من ترسیدم و یادداشت رو پاره کردم,
روز بعد یادداشت دیگه ای روی میزم بود:تو نمیتونی از دست من فرار کنی و ما دیگه دوست نخواهیم بود!​
 
امضا : ༆ALN
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 1, کاربر: 0, مهمان: 1)

عقب
بالا