- ارسالیها
- 1,286
- پسندها
- 6,206
- امتیازها
- 24,673
- مدالها
- 1
- نویسنده موضوع
- #11
پشت درختی پناه گرفتم و سعی کردم صدای نفس های هیجان زدم به گوش مرد قد بلندی که جنازه ای رو پشت سرش میکشید نرسه.
مرد جنازه رو رها کرد و شروع کرد به کندن گودال یا چیزی که شبیه اون بود.
قلبم به شدت می تپید.
گردن کشیدم تا بتونم جنازه رو شناسایی کنم ؛ نور کم رنگ ماه روی صورت خون آلودش افتاده بود اما همین قدر نور کافی بود تا از ترس به خودم بلرزم؛
اون جنازه من بودم!
مرد جنازه رو رها کرد و شروع کرد به کندن گودال یا چیزی که شبیه اون بود.
قلبم به شدت می تپید.
گردن کشیدم تا بتونم جنازه رو شناسایی کنم ؛ نور کم رنگ ماه روی صورت خون آلودش افتاده بود اما همین قدر نور کافی بود تا از ترس به خودم بلرزم؛
اون جنازه من بودم!