- ارسالیها
- 1,521
- پسندها
- 8,597
- امتیازها
- 28,673
- مدالها
- 16
- سن
- 23
- نویسنده موضوع
- #1
جوان ۲۸ ساله مشهدی در حالی که دادخواست شکایت از همسرش مبنی بر توهین و فحاشی و تخریب لوازم زندگی را در دست داشت، پا به اتاق مشاوره و مددکاری اجتماعی کلانتری گذاشت.
با بیان این که فکر نمیکردم به این زودی به طلاق فکر کنم به کارشناس اجتماعی کلانتری گفت:
در یک خانواده پرجمعیت متولد شدم، پدرم کارگر سادهای بود که صبح تا شبتلاش میکرد تا زندگی آرام توام با آسایشی را برای من و دیگر خواهران و برادرانم فراهم کند.
آن روزها در حاشیه شهر سکونت داشتیم و من با آرزوی این که روزی با ادامه تحصیل شغل مناسبی پیدا کنم ، شاگرد ممتاز مدرسه شدم.
خوب به خاطر دارم وقتی پدرم شب هنگام به منزل بازمی گشت ما را به مسجد کوچک محله مان ببرد، فقط در گوشهای پنهان میشدم تا لبخندهایش را نگاه...
با بیان این که فکر نمیکردم به این زودی به طلاق فکر کنم به کارشناس اجتماعی کلانتری گفت:
در یک خانواده پرجمعیت متولد شدم، پدرم کارگر سادهای بود که صبح تا شبتلاش میکرد تا زندگی آرام توام با آسایشی را برای من و دیگر خواهران و برادرانم فراهم کند.
آن روزها در حاشیه شهر سکونت داشتیم و من با آرزوی این که روزی با ادامه تحصیل شغل مناسبی پیدا کنم ، شاگرد ممتاز مدرسه شدم.
خوب به خاطر دارم وقتی پدرم شب هنگام به منزل بازمی گشت ما را به مسجد کوچک محله مان ببرد، فقط در گوشهای پنهان میشدم تا لبخندهایش را نگاه...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.