متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.

متون و دلنوشته‌ها از بُـنِ جـاٰن

  • نویسنده موضوع Queen of flowers
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 511
  • بازدیدها 5,598
  • کاربران تگ شده هیچ
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

Queen of flowers

کاربر حرفه‌ای
سطح
3
 
ارسالی‌ها
1,416
پسندها
4,783
امتیازها
27,173
مدال‌ها
2
  • نویسنده موضوع
  • محروم
  • #181
دشت هایی چه فراخ
کوه هایی چه بلند
در گلستانه چه بوی علفی می آمد؟
من دراین آبادی پی چیزی می گشتم
پی خوابی شاید
پی نوری ‚ ریگی ‚ لبخندی
پشت تبریزی ها
غفلت پاکی بود که صدایم می زد
پای نی زاری ماندم باد می آمد گوش دادم
چه کسی با من حرف می زد ؟
سوسماری لغزید
راه افتادم
یونجه زاری سر راه
بعد جالیز خیار ‚ بوته های گل رنگ
و فراموشی خاک
لب آبی
گیوه ها را کندم و نشستم پاها در آب
من چه سبزم امروز
و چه اندازه تنم هوشیار است
نکند اندوهی ‚ سر رسد از پس کوه
چه کسی پشت درختان است ؟
هیچ می چرد گاوی در کرد
ظهر تابستان است
سایه ها می دانند که چه تابستانی است
سایه هایی بی لک
گوشه ای روشن و پاک
کودکان احساس! جای بازی اینجاست
زندگی خالی نیست
مهربانی هست سیب هست ایمان هست
آری تا شقایق هست زندگی باید...​
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] Vini.

Queen of flowers

کاربر حرفه‌ای
سطح
3
 
ارسالی‌ها
1,416
پسندها
4,783
امتیازها
27,173
مدال‌ها
2
  • نویسنده موضوع
  • محروم
  • #182
سه قدم برای یک زندگی شاد؛خود را به خاطر افراد بی فایده ای که لایق داشتن هیچ جایگاهی در زندگی تان نیستند، دچار استرس نکنید....
هیچگاه احساسات خود را، بیش از حد صرف چیزی نکنید. چون در غیر این صورت صدمه خواهید دید...
بیاموزید بدون نگرانی زندگی کنید. چون خدا در همه حال هوایتان را خواهد داشت. اعتماد کنید و ایمان داشته باشید...​
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] Vini.

Queen of flowers

کاربر حرفه‌ای
سطح
3
 
ارسالی‌ها
1,416
پسندها
4,783
امتیازها
27,173
مدال‌ها
2
  • نویسنده موضوع
  • محروم
  • #183
نگرانِ حرفِ مردم اگر نبودیم مسیرِ زندگیمان طورِ دیگری رقم میخورد
دوست داشتن هایمان را راحت تر جار میزدیم لباسی را بر تن میکردیم که سلیقه ی واقعیمان بود . آرایشی میکردیم که دوست داشتیم دلمان که میگرفت،مهم نبود کجا بودیم بی دغدغه اشک میریختیم
صدای خنده هایمان تا آسمانِ هفتم میرفت با پدر و مادرمان دوست بودیم
حرفِ یکدیگر را میخواندیم نگرانِ حرفِ مردم اگر نبودیم، خودمان برای خودمان چهارچوب تعریف میکردیم ، روابطمان را نظم میدادیم دخترها و پسرهایمان حد و مرزِ خودشان را میشناختند
نیمی از دوست داشتن هایمان،به ازدواج منجر میشد
نگرانِ حرفِ مردمیم که چگونه رفتار کنیم که مبادا پشتِ سرمان حرف بزنند
که مبادا از چشمشان بیفتیم که مبادا قطع شود روابط خانوادگیمان
ما در دورانی هستیم که نه برای...​
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] Vini.

Queen of flowers

کاربر حرفه‌ای
سطح
3
 
ارسالی‌ها
1,416
پسندها
4,783
امتیازها
27,173
مدال‌ها
2
  • نویسنده موضوع
  • محروم
  • #184
تلفن همراه پیرمردی که در اتوبوس کنارم نشسته بود زنگ خورد.
به زحمت، تلفن را با دستهای لرزان از جیبش در آورد..
هرچه تلفن را در مقابل صورتش، عقب و جلو برد، نتوانست اسم تماس گیرنده را بخواند. رو به من کرد و گفت:ببخشید ، چی نوشته؟ .
گفتم:همه چیزم ..
پیرمرد با وجدی کودکانه گفت:الو سلام عزیزم ...
دستش را جلوی تلفن گرفت و با صدای آرام و شادی مضاعف به من گفت:
همسرم است...
عاشق شدن آسان است آنقدر که همه انسانها توان تجربه کردن آن را دارند.
مهم عاشق ماندن است...
بی انتها، بی زوال، تاابد، بی منت...
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] Vini.

Queen of flowers

کاربر حرفه‌ای
سطح
3
 
ارسالی‌ها
1,416
پسندها
4,783
امتیازها
27,173
مدال‌ها
2
  • نویسنده موضوع
  • محروم
  • #185
آخرای ساله
امسالم گذشت
ﺧﯿﻠﯽ ﻫﺎ ﺗﺎﺧﺘﻦ
ﺧﯿﻠﯽ ﻫﺎ ﺑﺎﺧﺘﻦ
ﺧﯿﻠﯽ ﻫﺎ ﺳﻮﺧﺘﻦ
ﺧﯿﻠﯽ ﻫﺎ ﺳﺎﺧﺘﻦ
ﺧﯿﻠﯽ ﻫﺎ ﻧَﻔَﺲ ﮐﺸﯿﺪﻥ
ﺧﯿﻠﯽ ﻫﺎ ﺍﺯ ﻧَﻔَﺲ ﺍُﻓﺘﺎﺩﻥ
ﺧﯿﻠﯽ ﻫﺎ ﻣﯿﺨﻨﺪﯾﺪﻥ ﺍﻻﻥ ﮔﺮﯾﻪ ﻣﯿﮑﻨﻦ
ﺧﯿﻠﯽ ﻫﺎ ﮔﺮﯾﻪ ﻣﯿﮑﺮﺩﻥ ﺍﻻﻥ ﻣﯿﺨﻨﺪَﻥ
ﺧﯿﻠﯽ ﻫﺎ ﺍﻭﻣﺪﻥ (تولد)
ﺧﯿﻠﯽ ﻫﺎ ﺭﻓﺘﻦ (مرگ)
ﺍﻭﻧﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺍﻭﻣﺪﻥ ﺷﺎﯾﺪ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﻧَﻤﻮﻧَﻦ
ﺍﻣﺎ ﺍﻭﻧﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺭﻓﺘﻦ ﺑﺮﺍ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺭﻓﺘﻦ
ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺧﯿﻠﯽ ﺳﺨﺘﻪ
ﺍﻣﺎ ﮔﺎﻫﯽ ﺑﻪ ﺳﺨﺘﯿﺶ ﻣﯽ اﺭﺯﻩ
ﻣﻬﻢ ﻧﯿﺴﺖ ﮐﻪ ﺩﻧﯿﺎ ﺧﯿﻠﯽ ﻧﺎﻣﺮﺩﻩ
ﻣﻬﻢ ﺍﯾﻨﻪ ﮐﻪ ﻣﺎ ﻣَﺮﺩ ﺑﺎﺷﯿﻢ
ﺑﯿﺎین ﻗﺪﺭ ﻫﻤﻮ ﺑﺪﻭﻧﯿﻢ
ﻧﺬﺍﺭﯾﻢ ﺍﺯ ﻫﻢ ﺩﻭﺭ ﺑﻤﻮﻧﯿﻢ
پروانه به خرس گفت:دوستت دارم...
خرس گفت:الان میخوام بخوابم،باشه بیدار شم حرف میزنیم...
خرس به خواب زمستانی رفت و هیچوقت نفهمید که عمر پروانه فقط 3 روز است...
"همدیگر را دوست داشته باشیم؛ شاید فردایی نباشد"..
آدمای زنده به گل و محبت نیاز دارن و مرده...​
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] Vini.

Queen of flowers

کاربر حرفه‌ای
سطح
3
 
ارسالی‌ها
1,416
پسندها
4,783
امتیازها
27,173
مدال‌ها
2
  • نویسنده موضوع
  • محروم
  • #186
وقتی چیزی را دوست ندارید وخواهان تغییر آن هستید باید هنگام دیدن تصویر آن مورد تصویری را که دوست دارید ببینید نه آن چیزی که باچشم میبینید مثلا شما از ماشینتان راضی نیستید وقتی سوارش میشوید یا نگاهش میکنیدآن ماشینی راکه دوست دارید به چشم ببینید همه جزییاتش را واحساس کنید وبه دنبالش شکر گزاری برای ماشینتان وقتی رانندگی میکنید فرمان ماشین مورد علاقه تان را ببینید نه آن چیزی که در حال حاضر در دستان شماست ترکیب تصویر آن چیزی که دوست دارید همراه با شکر گزاری پیشاپیش برای آن چیز معجزه شگفت انگیز برایتان به ارمغان می آورد.
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] Vini.

Queen of flowers

کاربر حرفه‌ای
سطح
3
 
ارسالی‌ها
1,416
پسندها
4,783
امتیازها
27,173
مدال‌ها
2
  • نویسنده موضوع
  • محروم
  • #187
گرگی استخوانی در گلویش گیر کرده بود، بدنبال کسی می گشت که آن را در آورد تا به لک لک رسید و از او درخواست کرد تا او را نجات دهد و در مقابل گرگ مزدی به لک لک بدهد. لک لک منقارش را داخل دهان گرگ کرد و استخوان را درآورد و طلب پاداش کرد. گرگ به او گفت همین که سرت را سالم از دهانم بیرون آوردی برایت کافی است.
وقتی به فرد نالایقی خدمت می کنی تنها انتظارت این باشد که گزندی از او نبینی
دنیا پر از تباهی است نه بخاطر آدمهای بد بلکه بخاطر سکوت آدمهای خوب.
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] Vini.

Queen of flowers

کاربر حرفه‌ای
سطح
3
 
ارسالی‌ها
1,416
پسندها
4,783
امتیازها
27,173
مدال‌ها
2
  • نویسنده موضوع
  • محروم
  • #188
اسفند آمد...
و در جیب هایش...
بوی بهار بود...
و کمی غم... از گذر ناگزیر عمـــر...
در جیب جلیقه اش،حبه قند هایی بود تا کام سال کهنه را شیرین کند...
که نگیرد دلش...از رفتن که سهم همه است.... آدم ها...ماه ها... سال ها...
در جیب کتش کمی شادی بود...
کمی امید...کمی عشق...
آجیل مخلوط هر سال...
اسفند آمد و بر لبانش لبخند گنگی بود...
طفلکی این اسفند را همه بی محلی میکنند...
آنقدر دلش میگیرد که نگـــو...
اما نجابتی ذاتی دارد...
به رویش نمیاورد و فقط لبخنــد میزند و متواضعانه سفره هفت سین میچیند...!​
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] Vini.

Queen of flowers

کاربر حرفه‌ای
سطح
3
 
ارسالی‌ها
1,416
پسندها
4,783
امتیازها
27,173
مدال‌ها
2
  • نویسنده موضوع
  • محروم
  • #189
گاهی " دستبوس ِ خودمون " باشیم
دستهایم را دوست دارم .خیلی مهربان است برایم چای میریزد .
اجازه میدهد چانه ام را رویش بگذارم و کنار پنجره به بارش باران نگاه کنم . اشک هایم را نرم از صورتم پاک میکند .فنجان چای را برایم نگه میدارد ,فکرهای آزار دهنده ام را برایم در دفترم مینویسد تا ذهنم سبک شود .انگشتهای پاهایم را وقتی از دویدنهای بسیار زوق زوق میکند برایم میمالد .میدانم مرا دوست دارد .وقتی سردم میشود پتو را آرام رویم میکشد .بالش را زیر سرم مرتب میکند تا راحت تر بخوابم .کتابی را که میخوانم برایم آرام ورق میزند. خاک گلدانهایم را عوض میکند .اتاقم را مرتب میکند با مهارت لباسهایم را تا میکند ودر کشوها میگذارد. برایم غذا میپزد وظرفها را میشوید.
شبها کنار صورتم روی بالش دراز میکشد تا احساس...​
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] Vini.

Queen of flowers

کاربر حرفه‌ای
سطح
3
 
ارسالی‌ها
1,416
پسندها
4,783
امتیازها
27,173
مدال‌ها
2
  • نویسنده موضوع
  • محروم
  • #190
ﻋﺸﻖ ﺟﺬﺏ ﻣﯽﮐﻨﺪ ﻫﻤﻪ ﭼﯿﺰﻫﺎﯾﯽ ﺭﺍ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺟﻨﺲ ﻭ ﺣﺲ ﺧﻮﺩﺵ ﺑﺎﺷﺪ...
ﻫﺮ ﭼﻘﺪﺭ ﺯﯾﺒﺎﺗﺮ ﺷﻮﯼ، ﮐﺴﯽ ﺯﯾﺒﺎﺗﺮ ﺭﺍ ﭘﯿﺪﺍ ﻣﯽﮐﻨﯽ!
ﻭ ﻫﺮ ﭼﻘﺪﺭ ﻣﻬﺮﺑﺎﻧﺘﺮ ﺷﻮﯼ ﻭ ﻋﺎﺷﻖﺗﺮ، ﻣﻬﺮﺑﺎﻧﺘﺮﯾﻦ ﻭﻋﺎﺷﻖﺗﺮﯾﻦ ﺭﺍ ﺟﺬﺏ ﺧﻮﺍﻫﯽ ﮐﺮﺩ!
ﻭ ﻫﺮ ﭼﻘﺪﺭ ﺁﺭﺍﻣﺘﺮ ﺑﺎﺷﯽ ﺍﯾﻦ ﺁﺭﺍﻣﺸﺖ ﺭﺍ ﻧﯿﺰ ﻣﻨﺘﻘﻞ ﺧﻮﺍﻫﯽ ﮐﺮﺩ.
ﺁﻥﭼﻪ ﺍﺯ ﺟﻨﺲ ﺍﻓﮑﺎﺭ ﺗﻮﺳﺖ، ﺑﻪ ﺳﻤﺖ ﺗﻮ ﺩﺭﺣﺎﻝ ﺣﺮﮐﺖ ﺍﺳﺖ.
ﻫﻤﺎﻧﻄﻮﺭ ﮐﻪ ﺗﻮ ﺑﻪ ﺳﻤﺖ ﺁﻥ ﺩﺭ ﺣﺮﮐﺘﯽ...
ﭘﺲ ﺁﺭﺍﻡ ﻭ ﺁﺳﻮﺩﻩ ﺑﺎﺵ ﻭ ﺑﮕﺬﺍﺭ ﻫﺴﺘﯽ ﮐﺎﺭ ﺧﻮﺩﺵ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺯﻣﺎﻥ
ﺧﻮﺩﺵ ﺑﮑﻨﺪ.
ﻛﺎﻓﻴﺴﺖ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﺑﺎﺷﻴﻢ ﻭ ﻋﺎﺷﻖ...
ﻭ ﺑﺎﻭﺭ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻰ ﻛﻪ ﻫﻤﻪ ﭼﻴﺰ ﺑﺮﺍﻯ ﺗﻮ ﻣﻤﻜﻦ ﺍﺳﺖ.
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] Vini.
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)

عقب
بالا