متون و دلنوشته‌ها °▪اِلتهابِ رویآها▪°

[༆ALN]

آمدیم
عاشق شویم و فعل ماندن را
در ادبیات زندگی صرف کنیم
اما سرنوشت
بار شادی‌هایمان را دزدید
و در سایه‌ی بی‌اعتبار فرداها
با کوله‌ای از ناامیدی
رهایمان کرد!

#زینب_قشقایی​

 

[༆ALN]

شايد سهم هم نشويم
شايد "قسمت" كارِ خودش را بكند
"دل" بدهيم "تـن" ندهد
من اما كاری با اين حرفها ندارم جانا!
من جز يك "تـو"
نه چيزی می‌شنوم...نه می‌بينم
و نه ميدانم قسمت چيست.!
ميخواهم سخت در آغوشت جان بدهم؛
يادم برود سهم هم نيستيم
خدا را چه دیده‌ای!
شايد قسمت دلش به حالمان سوخت...
ما هم "قسمت" هم شديم !

#ياسمن_مهدی‌پور​

 

[༆ALN]

چقدر حضورت را در جمعه هایم کم دارم
همسفر نیمه راه من
بی تو غروبِ جمعه حُناقی‌است که گلویم را تیرباران می‌کند
ای کاش
موسیقی صدایت لمس میشد و
عکست نفس میکشید
تا اینچنین سخت نگذرد بر من...

#زینب_قشقایی​

 

[༆ALN]

در یکدیگر نگریسته بودیم
چون ماه در مهتاب شبی...
در یکدیگر تابیده بودیم
چون خورشیدِ صبح،
زیسته بودیم در قلب هم
تمام لحظه‌های بی‌روح را...
اما غروبمان حتمی بود
از همان آغاز...
روزی غروب کردیم که دیگر
طلوعی در پی نداشت!

#زینب_قشقایی​

 

[༆ALN]

شبها ديوانه اى در من متولد ميشود كه لباس دلتنگى را به تنم ميدوزد و صداى درد كشيدنم را خفه ميكند و ميگويد....هيس...!
دلتنگ ها بايد بيصدا درد بكشند !

#نازيلا_زارع​

 

[༆ALN]

چی از این غم‌انگیزتر...
لابلای واژه‌ی شعرها تو را بخوانم...
قافیه بسازم از خاطرات
در کافه های بارانی شهر...
شجریان شوم برای صدایت...
و به تصویر بکشانم همانند فرشچیان جادوی چشمانت را و
همچون‌ شاملو با هر واژه دلبری ات را به جان‌ بخرم
اما تو
در گوش دیگری عاشقانه هایت را خرج‌کنی!

#زینب_قشقایی​

 

[༆ALN]

زن اين قصه با خودش قهر است
او در آيينه هم نمي خندد
دل خوشي هاي زن كه مي ميرد
موي خود را دگر نمي بندد.

#روشنک_آرامش​

 

[༆ALN]

از روزگار که نمی شود گلایه کرد!
مشت می زند زیر چشم خاطرات
جوری که اشکْ بند نمی آید
به این سکوتِ ناخواسته ی مطلق
به این نفس های تلخِ آخر، قانعم ... !
کمی گریه گذاشته ام برای شب.
کمی آه ِ جگر سوز برای صبح...
به این اجبارِ مکررِ زیستن
تا پایان ،قانعم....

#مجید_وادی​

 

[༆ALN]

عکس که جان ندارد ...
احساس ندارد که ساعت‌ها بنشینی و برایش از عشق بگویی،
نازش کنی و بگویی بی‌او چه سخت می‌گذرد
از مشکلات برایش زمزمه کنی...
این لعنتی سه‌درچهار
خودش دردیست فراتر از تمام دردها...
خودش زخمیست که درمانی ندارد...
شب که میشود حادتر میشود و بیخ گلویت را می گیرد
جان ندارد که بگویی تمامش کن،
دیگر دوره‌ی ضرب المثل ها به پایان رسیده،
حالا دوری، دوستی نمی‌آورد
این روزها دوری تو
بغض می‌آورد و سکوت...
احساس ندارد که تهی شوی از حرف‌ها و ناگفته ها
مجبور میشوی مچاله شوی میان خاطرات
لال شوی اما صدا نزنی
خیره شوی به یک تکه عکس بی‌جان
اشک بریزی و دلت هوای آغوشش را نکند
و جان دهی هرروز و هرثانیه برای صاحب عکسی که انقضای دوست داشتنت برایش تمام شده است!

#زینب_قشقایی​

 

[༆ALN]

بےتو هر لحظه مرا بیم فرو ریختن است
مثل شهرے ڪه به روی گسل زلزله هاست
باز مےپرسمت از مسئله دورے و عشق
و سڪوت تو جواب همه مسئله هاست..

#فاضل_نظری​