بعضی گناهان هرگز بخشیده نخواهدشد
گورخرها با بدنی شلاقخورده
به دنیا میآیند.
انگشتانم را به دندههای
کودکی سیاه پوست میکشم
وشروع میکنم به شمارش گناهانش
سلام
اینجا خواب من است یا خواب تو؟
صبح، کداممان تنها میشود؟
میدانم، برای رفتن آمدهای
اما هنـــوز دوستت دارم!
مثل روستا
که رودش را...
گفت: هرگز برای تو نبودم
چرا دوستم داری؟
گفت و رفت
فریاد زدم: با عطر یاسها زندهام
از دیوار هایی که نمی شناسم آویختهاند
از خانههایی که هرگز برای من نبود.
آیا شنید؟
آیا شنید؟
دنگ دنگ
ساعت گیج زمان در شب عمر
می زند پی در پی زنگ
زهر این فکر که این دم گذر است
می شود نقش به دیوار رگ هستی من
لحظه ها می گذرد
آنچه بگذشت، نمی آید باز
قصه ای هست که هرگز دیگر
نتواند شد آغاز