در انتظار مرگ
روزها را به شب می آوریم
و توی این کثافت غوطه وریم
بی آنکه امیدی به روزهای بهتر
در آینده داشته باشیم
و یا اعتقادی به زندگی بعد از مرگ ... "
دنیا آنطوری که تاکنون تصور میکردم مفهوم و قوه خود را ازدستداده بود و بهجایش تاریکی شب فرمانروائی داشت، چون به من نیاموخته بودند به شب نگاه کنم و شب را دوست داشته باشم ..."
در طی تجربيات زندگی به اين مطلب برخوردم که چه ورطه ی هولناکی ميان من و ديگران وجود دارد
و فهميدم که تا ممكن است بايد خاموش شد، تا ممكن است بايد افكار خودم را برای خودم نگه دارم.