روبروی تلویزیون مینشینم به تصویر زیبای جنگل نگاه میکنم و به صدای پرندگان گوش میدهم، قالیچه ی کوچکی را روی چمن های قالی میگذارم و وسایل پیکنیک را روی آن مرتب میکنم ...
چندین گلدون در کنار خود میگزارم چشم هایم را میبندم و گلدون هارا بو میکشم صدا پرندگان را حس میکنم و با خود میگویم: چه جنگل زیبایی چه طبیعت بکری ...
غرق در حس و حال جنگل و لذت بردن از طبیعتم
که ناگهان... صدای ماشین لباسشویی جنگلم را بر باد میدهد :((
چشم باز میکنم و نگاهی به دیوار های خانه می اندازم
با اندوه میخندم و میگویم
هییییییی کرونااااا....
Sita-