متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.

متفرقه قصیده ای از همراهی حضرت خضر و الیاس و علی ع

  • نویسنده موضوع زینب میشی
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 6
  • بازدیدها 518
  • کاربران تگ شده هیچ

زینب میشی

مدیر بازنشسته
سطح
25
 
ارسالی‌ها
1,983
پسندها
17,116
امتیازها
42,373
مدال‌ها
22
  • نویسنده موضوع
  • #1
بسم الله الرحمن الرحیم

در حدیث است كه روزی علی عمرانی

آن شفیع همه خلق جهان رحمانی

ظاهرا بود به سن دو سه سال آن سرور

با پسرهای عرب بود سوی راه گذر

كوچه و شهر مدینه به شد آن زوج بتول

با پسرهای عرب بود به بازی مشغول

از قضا خضر بر آن كوچه عبورش افتاد

سوی طفلان عرب بهر كرم روی نهاد

زان میانه یكی از طفل عرب گشت بلند

قامتش سرو و به رخ ماه دو گیسو چو كمند

گفت ای خضر سلامم به تو یا پیغمبر

هر كجا می روی امروز مرا با خود بر

خضر گفتا كه اَیا كودک نیكو منظر

این خیالی كه تو را هست ز سر باز گذز

كی توانی كه تو با ما قدمی ساز كنی

گر شوی همچو یكی مرغ و تو پرواز كنی

ده و دو گام نهم هر دو جهان را یک دم

نیست مانند من امروز كسی در عالم

بگذر از این سخنانی كه محالست بدان

عمرت...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : زینب میشی

زینب میشی

مدیر بازنشسته
سطح
25
 
ارسالی‌ها
1,983
پسندها
17,116
امتیازها
42,373
مدال‌ها
22
  • نویسنده موضوع
  • #2
مظهر كل عجائب بشنید این سخنان

گفت البته قبول است مرا از دل و جان

دیده خویش ببندم تو برو از نظرم

زانكه از حال تو ای خظر همه با خبرم

دیده بنهاد به هم شاه و به شد خضر روان

سوی مشرق به شد آن لحظه بسی شكر كنان

گفت یارب تو همان كودک من یاری كن

هر كجا هست خدایا تو نگهداری كن

ناگهان از عقبش گفت كه آمین ای خضر

هست در شان تو هم سوره ی یاسین ای خضر

گر قبولت نبود بار دگر غائب شو

بر رخ خویش نقابی زن و بر حاجب شو

باز آن زنده دل از روی ادب شد به حجاب

بار دیگر سوی مغرب شد و بربست نقاب

شهر مغرب چو قدم زد پس از آن بیرون شد

بر سر راه ملاقات شه مردان شد

طفل گفتا كه اَیا خضر ترا می نگرم

هست این لحظه دو ساعت كه تو را منتظرم

خضر چون كرد نظر طفل بگفتش كه سلام

بپرید از سر خضر عقل و...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : زینب میشی

زینب میشی

مدیر بازنشسته
سطح
25
 
ارسالی‌ها
1,983
پسندها
17,116
امتیازها
42,373
مدال‌ها
22
  • نویسنده موضوع
  • #3
گفت امروز خدایا به كجا افتادم

روی خود سوی همان كوچه چرا بنهادم؟

این بگفت و سوی صحرا و بیابان گردید

كوه و دشت و چمن و بیشه شتابان گردید

نه صدایی نه ندایی بشنید از آن طفل

هم به دندان لب حسرت بگزید از آن طفل

بگذشت از همه جا و اثری دیده نشد

طی شد از غصه آن طفل پسندیده نشد

پای آن ماند ز رفتار بسی گردش كرد

باز آمد لب دریا بنشست با رخ زرد

زد به الیاس صدایی كه برون شو از آب

خضر محنت زده ی خویش برادر دریاب

چون كه الیاس شنید این سخن از خضر نبی

خویش از ته دریا بفكند بر عقبی

گفت ای خضر چرا مانده و حیرانی تو

هم به كار خودت ای خضر پریشانی تو

خضر گفتا چه بگویم به تو من ورد زبان

چه بدیدم به جهان آنچه بگویم به عیان

شدم امروز به گردش كه جهان سیر كنم

نظری از روی حقیقت سوی این...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : زینب میشی

زینب میشی

مدیر بازنشسته
سطح
25
 
ارسالی‌ها
1,983
پسندها
17,116
امتیازها
42,373
مدال‌ها
22
  • نویسنده موضوع
  • #4
روزی آمد ته دریا و بمن یاری كرد

چند روزی به من غمزده دلداری كرد

پس از آن غیب شد و بنده ندانم كه كجاست

یا بعرش است بفرش است همان سر خداست

اثری از قدو بالاش نمی یابم من

نظری از رخ زیباش نمی یابم من

الغرض همچو قضیه بمنم رخ داده

من ندانم بكجا رفته همان شهزاده

خضر نومید ز الیاس بسد آن سرور

زارو حیران وسراسیمه بشد بار دگر

بار الها تو از این غصه مرا باز رهان

بار دیگر من محزون بهمان طفل رسان

گفت در دل برم تا بخورم آب حیات

گاه باشد كه همان طفل بود در ظلمات

بر سر چشمه و هر غاری و هركوه وكمر

بیشه وغروه ودره بنمود آنچه نظر

نه صدایی نه ندایی بشنید از آن طفل

هم به دندان لب حسرت بگزیدش بر طفل

بس كه گرد آمده بود صورت او پنهان بود

هم به خود حال پریشانی خود حیران بود

كام آن...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : زینب میشی

زینب میشی

مدیر بازنشسته
سطح
25
 
ارسالی‌ها
1,983
پسندها
17,116
امتیازها
42,373
مدال‌ها
22
  • نویسنده موضوع
  • #5
كه ایا خضر نبی جام بگیر از دستم

نوش كن ماء معین زان كه من از وی هستم

خضر چون كرد نظر صاحب آواز ندید

به خود آن لحظه كسی یاور و دمساز ندید

گفت ای صاحب آواز ایا نیك اختر

پس كجا جام كه من آب خورم ای سرور

ناگهان دید كه دستی به شد از آب برون

آن همان جام پر از آب گرفتی به عیون

جام بگرفت از آن دست از آن آب بخورد

پس دگرجام نداد او به همراش برد

دگر آواز بر آمد كه ایا خضر نبی

آب خوردی جام بردن بود بهر چه چی

خضر گفتا كه خدایا به من این هجر بس است

این صدا از ته این چشمه ندانم چه كس است

ای جوان رحم به حالم كه ز پا افتادم

بهرت ای طفل ببین من به كجا افتادم

به خدایی كه تو را مرتبه ات داد زیاد

به كریمی كه تو را روز ازل نام نهاد

به رسولی كه بُود از همه عالم بهتر

به محمد كه...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : زینب میشی
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] ΕBRAHIM

زینب میشی

مدیر بازنشسته
سطح
25
 
ارسالی‌ها
1,983
پسندها
17,116
امتیازها
42,373
مدال‌ها
22
  • نویسنده موضوع
  • #6
نوری اول به ظهور آمد بعد از پس نور

روی آن طفل ازآن اب بیامد به ظهور

قدو بالاش همه خشك برون شد از آب

ناگهان گشت دل خضر بر آن طفل كباب

كه ایا طفل حزین من به فدای تو شوم

من بقربان همه دردو بلای تو شوم

صدقا طفل كه مرشد تویی اندر عالم

این زمان بهر خدا رحم نما بر حالم

تو بگو با من مسكین كه كجا رفته بدی

بكجا بودی اندر ته آن چشمه شدی

گفت ای خضر بهمراه تو بودم همه جا

سخنانت بشنیدم همگی جا بر جا

گفت ای خضر مگو طفل كه من طفل نئم

منم آخر به خدا بسته و از ذات وی ام

منم آن كس كه دو عالم بطفیلم بر پاست

در سما شمس و قمر ذره از انور ماست

كعبه از مولد من قبله حاجات آمد

نورم از نور خدا وند به یك ذات آمد

آنكه بگرفت سر راه نبی من بودم

در سما دید چو شیر ازلی من بودم

من علی ام كه...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : زینب میشی

زینب میشی

مدیر بازنشسته
سطح
25
 
ارسالی‌ها
1,983
پسندها
17,116
امتیازها
42,373
مدال‌ها
22
  • نویسنده موضوع
  • #7
بوترابم كه اَیا خضر تو را من پدرم

حیدر و صفدرم و در دو جهان حیه درم

اسدالله ام و باشم اسد رهبانی

هم غضنفر بودم نام تو هم میدانی

گر كنی شرط ایا خضر تو با شیعه ی من

هر كه بینی كه زده بر سر خود جقه ی من

آنكه از روی حقیقت تو نگهداری كن

از سر صدق تو با شیعه ی من یاری كن

مرقد شاه شهیدان به بغل من گیرم

كاندر آن گلشن فردوس برین من میرم

روز محشر كه به پا شد غضب جباری

یا علی یك نظری كن به غریبِ لاری

باز از لطف ببخشای تو قهاری را

بانی و ساعی و هم مستمع و قاری را

شعر از غریب لاری
منبع کتاب حضرت مشکل گشا
 
امضا : زینب میشی

موضوعات مشابه

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 1, کاربر: 0, مهمان: 1)

عقب
بالا