- ارسالیها
- 280
- پسندها
- 8,151
- امتیازها
- 24,013
- مدالها
- 10
- نویسنده موضوع
- #1
روزی یک معلم باهوش از دانش آموزاناش خواست که هر کدام یک کیسه ی پلاستیکی شفاف و تعدادی سیب زمینی بیاورند. سپس از آنها خواست تا اسم هر کسی را که نتوانسته بودند او را ببخشند و همچنین جزئیاتی از هر رویداد که آنها از آن رنجیده بودند را روی یک سیب زمینی بنویسند و سپس آن سیب زمینی را در کیسه پلاستیکی شفاف بیندازند. بعد از پایان این کار، برخی از دانشآموزان چند سیب زمینی در کیسه خود داشتند ولی برخی دیگر هیچ سیب زمینی نداشتند.
معلم سپس از دانشآموزانش خواست که به مدت یک هفته کیسه سیب زمینی را با خود به هر جا که میروند حمل کنند. آنها خیلی زود فهمیدند که نگه داشتن رنجشهای قدیمی در دل، همانند حمل کردن مقداری سیب زمینی با خود است که همیشه به شما آویزان هستند.
فردی که کینهای از او در دل...
معلم سپس از دانشآموزانش خواست که به مدت یک هفته کیسه سیب زمینی را با خود به هر جا که میروند حمل کنند. آنها خیلی زود فهمیدند که نگه داشتن رنجشهای قدیمی در دل، همانند حمل کردن مقداری سیب زمینی با خود است که همیشه به شما آویزان هستند.
فردی که کینهای از او در دل...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.