داستان کودک ماجراهای نیش‌ دندونی و خانواده‌اش | آدینه کاربر انجمن یک رمان

  • نویسنده موضوع Farzaneh.Rezvani
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 2
  • بازدیدها 75
  • کاربران تگ شده هیچ
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

Farzaneh.Rezvani

کاربر فعال
کاربر فعال
تاریخ ثبت‌نام
4/9/18
ارسالی‌ها
701
پسندها
11,108
امتیازها
28,473
مدال‌ها
22
سطح
19
 
  • نویسنده موضوع
  • #1
کد داستان: 18
ناظر: Yalda.h Yalda.h

نام داستان کودک: ماجراهای نیش دندونی و خانواده‌اش
نام نویسنده: آدینه
ژانر: #اجتماعی
گروه سنی: کودک
جنسیت: هر دو
خلاصه: روز روزگاری در دهان پسری به اسم علیرضا، نیش دندونی و خانواده‌اش زندگی می‌کردند. نیش دندونی با بازیگوشی زیادش باعث دردسر برای کل خانواده‌اش شد و...

توجه: اهمیت دادن به دندان‌های کودکان، یکی از وظایف اصلی والدین است.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Farzaneh.Rezvani

مهدیه احمدی

نویسنده افتخاری
نویسنده افتخاری
تاریخ ثبت‌نام
23/6/18
ارسالی‌ها
2,701
پسندها
50,564
امتیازها
66,873
مدال‌ها
42
سطح
38
 
  • #2
داستان کوتاه.jpg

نویسنده‌ی عزیز، ضمن خوش‌آمد گویی، سپاس از انتخاب این انجمن برای منتشر کردن داستان خود،
خواهشمندیم قبل از تایپ داستان کودک خود قوانین زیر را به دقت مطالعه فرمایید!
*☆ قوانین جامع تایپ داستان کودک کاربران ☆*

و برای پرسش سوالات و اشکالات خود در رابطه با داستان‌کودک به لینک زیر مراجعه فرمایید!
♧♡ تاپیک جامع برای مسائل رمان نویسی ♧♡


درصورت پایان یافتن داستان کودک خود در تاپیک زیر اعلام کنید!
**تاپیک جامع اعلام پایان تایپ...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : مهدیه احمدی

Farzaneh.Rezvani

کاربر فعال
کاربر فعال
تاریخ ثبت‌نام
4/9/18
ارسالی‌ها
701
پسندها
11,108
امتیازها
28,473
مدال‌ها
22
سطح
19
 
  • نویسنده موضوع
  • #3
یک روز صبح، علیرضا با گریه از خواب بلند شد. روی تختش نشست و با گرفتن لپش، مادرش را صدا کرد. علیرضا نمی‌دانست چرا دندانش درد می‌کند. او نمی‌دانست که
در داخل دهانش یک خانواده ده نفره زندگی می‌کنند و همه دستان یکدیگر را سفت و محکم چسبیده‌اند و اصلاً دلشان نمی‌خواهد از یکدیکر جدا شوند. دلشان می‌گرفت اگر یکی از دندونی‌ها دستش را به سمت خود می‌کشید. یا دستش را از دست‌های دیگر خانواده جدا کند. یکی از روزها نیش دندونی یک دل پیچه در دلش می‌پیچه. درد زیاد مجبورش می‌کند پاهایش را درون لثه تکان دهد و دست‌هایش را دور خود بپیچاند. لثه که پدر خانواده نیش دندونی بود، از خواب زیبایش بیدار می‌شود و با دلهره از جایش بلند می‌شود. بخاطر صدای نیش دندونی سرش درد می‌گیرد و لثه ورم می‌کند.
لثه بزرگ و آب‌دار...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Farzaneh.Rezvani
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

موضوعات مشابه

عقب
بالا