- ارسالیها
- 1,765
- پسندها
- 17,117
- امتیازها
- 46,373
- مدالها
- 7
- نویسنده موضوع
- #1
چکیده اشک خورشید روی کویر آسمون، بچه ها تو زمین بازی تنهان کسی نمیده تابشون
پیرا پیرهنا پاره پوره شده رو تن داغشون، اونقدر که مسابقه دادن با قایق های کاغذی تو آب جوب
من هم اتفاقی بین اینام، نمی دونم که کی واسه چی مهمه، چی واسه کیا، میگذرم از اینا
با سرعت ثانیه، با دقت دقیقه، ولی برمیگردم پیششون زود، چه مرضیمه؟
دنبال انتقامم یا می خوام که شکّم یقین شه با تحمیل عقیده؟ تجربه لذت جدا شدن از قبیله
شکار تو بیشه جای خوردن کاه تو طویله، خواستم وحشی باشم سواری ندم به بقیه
زندگیم فراتر بره از مرثیه و لطیفه، از انجام وظیفه
دیگه آخرای پاییزه و مرغ ما بی جوجه، همه معتقد به معجزه ن، منتظرن که خوب شه
من فنرم در میره اگه کیفم خیلی کوک شه، نفرت دوباره میگیره منو در آغوشش
نه کم میخوام نه زیاد، یا جا منه...
پیرا پیرهنا پاره پوره شده رو تن داغشون، اونقدر که مسابقه دادن با قایق های کاغذی تو آب جوب
من هم اتفاقی بین اینام، نمی دونم که کی واسه چی مهمه، چی واسه کیا، میگذرم از اینا
با سرعت ثانیه، با دقت دقیقه، ولی برمیگردم پیششون زود، چه مرضیمه؟
دنبال انتقامم یا می خوام که شکّم یقین شه با تحمیل عقیده؟ تجربه لذت جدا شدن از قبیله
شکار تو بیشه جای خوردن کاه تو طویله، خواستم وحشی باشم سواری ندم به بقیه
زندگیم فراتر بره از مرثیه و لطیفه، از انجام وظیفه
دیگه آخرای پاییزه و مرغ ما بی جوجه، همه معتقد به معجزه ن، منتظرن که خوب شه
من فنرم در میره اگه کیفم خیلی کوک شه، نفرت دوباره میگیره منو در آغوشش
نه کم میخوام نه زیاد، یا جا منه...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
آخرین ویرایش