- نویسنده موضوع
- #21
امام جواد میان حجره افتاده بود و از سوز زهر به خود میپیچید، امّا کشنده تر از این زهر، زهر بی وفائی همسرش بود، بمیرم برات آقا محرمی نداشتی، چه کشید جواد الائمه، آن ساعتی که دید ام الفضل در حجره را بست کنیزانش را جمع کرد گفت: شادی کنید تا کسی صدای ناله ی امام را نشنود بعد شهادت هم دستور داد بدن امام را بالای بام مقابل آفتاب بیندازید، امّا کبوترها می آمدند بالهاشون را بهم می دادند تا آفتاب به این بدن نتابد...