ما برای تفسیر آواز و غزل آماده نیستیم
بلکه هیچ حقی هم در این کار نداریم
زیرا قلمرویی که در آن گفتگو بین شعر و اندیشه برقرار است به آهستگی قابل کشف شدن . دسترسی و تفحص در اندیشه است.
***
صفات احتمالی بالاتر از واقعی است.
اگر مرگ را به زندگی من بسپارم . آن را اذعان می کنم و به طور کلی آن را درک می کنم
خودم را از اضطراب مرگ و مظلومیت زندگی محروم خواهم ساخت
و تنها پس از آن می توانم خودم باشم.
***
انسان ارباب موجودات نیست انسان چوپان هستی است.
هستی و زمان . یکدیگر را متقابلا تعریف می کنند
اما به طریقی که نمی توان آن را اولویت داد
به عنوان چیزی غیرمستقیم قلمداد کرد و یا زمان آخرین آن
به عنوان یک موجودیت محسوب شود.
هنگامی که فیزیک مدرن خود را برای ایجاد فرمول جهانی به کار می گیرد
این چیزی است که این اتفاق رخ می دهد
موجودیت اشخاص خود را در روش کاملا محاسبه شده حل کرده است.