با این حال لو چندان از تصمیم دوما و انجی در مورد نگه داشتن عروسک راضی نبود و کماکان تأکید میکرد که باید از شر این عروسک خلاص شد. از همین زمان بود که اتفاقات عجیب و غریب متوجه لو شد؛ او مرتب خوابهای وحشتناک میدید و با ترس و آشفتگی از خواب بیدار میشد، اما خود او تصور میکرد که خواب نبوده است. لو ماجرا را اینگونه برای زوج وارن تعریف کرده است: «خواب بودم که یکدفعه از خواب پریدم. احساس عجیبی داشتم. به اطراف اتاق نگاه میکردم، هیچچیزی در اتاق نبود. زمانی که به پاهایم نگاه کردم، متوجه حضور عروسک پارچهای آنابل شدم. آرام آرام بدنم را چرخاندم. عروسک تا بالای سینهام آمد و متوقف شد. بازوهایش را از هم باز کرد. با یکی از دستهایش گردنم را لمس میکرد، گویی به برق وصل بود. احساس خفگی داشتم. قدرت...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.