متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.

نقد همراه نقد همراه رمان عقوبت | ستاره لطفی/ توسط شورای نقد

  • نویسنده موضوع GHAZAL NAROUEI
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 7
  • بازدیدها 366
  • کاربران تگ شده هیچ

GHAZAL NAROUEI

نویسنده افتخاری
سطح
40
 
ارسالی‌ها
3,053
پسندها
55,659
امتیازها
69,173
مدال‌ها
41
سن
19
  • نویسنده موضوع
  • #1
558905_42a0970b60d7650602b1434ac66ed992.jpg
با سلام خدمت نویسنده عزیز!
"نقد بی کینه دیگران بر کار ما پاداشی است که ارزش آن را باید دانست"
رمان"عقوبت" بر اساس تعداد پست‌های صلاح دیده شده توسط مدیر مربوط، توسط شورای انجمن یک رمان، بر اساس اصول و پیشنهاداتی برای درخشیدن شما نویسنده عزیز نقد گردیده است.
لطفا یک هفته صبر کنید تا تعداد پست مشخصی از رمان شما نقد همراه شود.
پس از مطالعه نقدها، موظفید رمان خود را ویرایش کنید.
اگر سوالی در زمینه رمان‌نویسی و چگونگی تغییر رمانتان داشتید می‌توانید در همین تاپیک از منتقد همراه خود سوالاتتان را شرح دهید.
همچنین قبل از هر ویرایش اساسی از جمله تغییر موضوع داستان، تغییر عنوان داستان، خلاصه، مقدمه، تعویض آغاز، اضافه...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : GHAZAL NAROUEI

خالق خلاق

رفیق جدید انجمن
سطح
8
 
ارسالی‌ها
79
پسندها
1,121
امتیازها
6,278
مدال‌ها
7
سن
20
  • #2
به نام خالق خلاق

نقد همراه رمان عقوبت

نویسنده: ستاره لطفی



خانواده‌ی سپهسالار بر روی جسد سرد و بی‌روح پسرک که بر روی پارکت‌های سفید خانه افتاده بود، جمع شده بودند و بر روی《پیشنهاد می‌شود که از تکرار کردن حرف اضافه‌ی" بر روی" بپرهیزید؛ زیرا این تکرار از زیبایی جملاتتان می‌کاهد. مثلا"بر سرهایشان می‌کوفتند"》 سرهایشان می‌زدند و گیسوان خود را از قعر می‌کنند《می‌کندند》.
سپیده، مادر داغ دیده بر روی فرزندش افتاد و در حالی‌《عدم رعایت فاصله》که دستان لرزان و سردش را بر روی پیشانی شکاف خورده‌‌ی پسرکش می‌گذاشت‌، از ته دل فریاد می‌‌زد و همچون ابر بهار می‌گریست. هیچکس[COLOR=rgb(221, 42...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : خالق خلاق
  • Love
واکنش‌ها[ی پسندها] S.LOTFI

S.LOTFI

نویسنده افتخاری
سطح
37
 
ارسالی‌ها
5,240
پسندها
31,592
امتیازها
80,673
مدال‌ها
51
سن
19
  • #3
مرسی.
تمام شد کامل؟!
 
امضا : S.LOTFI

GHAZAL NAROUEI

نویسنده افتخاری
سطح
40
 
ارسالی‌ها
3,053
پسندها
55,659
امتیازها
69,173
مدال‌ها
41
سن
19
  • نویسنده موضوع
  • #4
امضا : GHAZAL NAROUEI
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] S.LOTFI

S.LOTFI

نویسنده افتخاری
سطح
37
 
ارسالی‌ها
5,240
پسندها
31,592
امتیازها
80,673
مدال‌ها
51
سن
19
  • #5
امضا : S.LOTFI

GHAZAL NAROUEI

نویسنده افتخاری
سطح
40
 
ارسالی‌ها
3,053
پسندها
55,659
امتیازها
69,173
مدال‌ها
41
سن
19
  • نویسنده موضوع
  • #6
یکی از افسران پلیس، به سمت سامان رفت و رو(فاصله)به او گفت:
- شما با ما بیاید کلانتری، بعداً با خانوم‌ها هم یه صحبت کوچیک می‌کنیم.
سامان در جلدِ یک شخص متشخص و خوش‌رو فرو رفت.
- چشم جناب. (!)
و چشمان مشکی‌اش را به سمت آرتین بی‌جان سوق داد. هیچ حسی نداشت، نه حس ترحم و نه حس ترس! (اول صبر کن پاراگراف تموم بشه بعد به خط بعدی رجوع کن)
پوزخندی از جنس تمسخر زد و دستانش را در جیب شلوار جین سفیدش فرو برد، (؛)سپس با خون‌سردی تمام به این ویرانگی زل زد.
***
سرگرد آتش صداقت، دستانش را بر روی میز گذاشت و خطاب به سامان گفت:
- خب جناب مستوف، میشه...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : GHAZAL NAROUEI
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] S.LOTFI

GHAZAL NAROUEI

نویسنده افتخاری
سطح
40
 
ارسالی‌ها
3,053
پسندها
55,659
امتیازها
69,173
مدال‌ها
41
سن
19
  • نویسنده موضوع
  • #7
با شنیدن حرف سامان، سرش را به‌ نشانهٔ فهمیدن تکان داد و با تردید گفت:
- ممنون، می‌تونید تشریف ببرید.
سامان به آرامی از جایش برخاست.
- لطفا ما رو بی‌خبر نذارید، خدانگهدار.
و با تکان دادن سرش، از اتاق کوچک خارج شد. سرگرد آتش که تنها شد، با اخم بزرگی که میان ابروهای کشیده‌اش بود به عکس آن جنازه خیره شد. هردو دستش به دو طرف باز بود و پای چپش، کمی خمیده بر روی زمین افتاده بود. با انزجار از پیشانیِ خونی پسرک چشم برداشت و از جایش بلند تا به دیدار سرهنگ فلاح برود تا موضوع را بررسی کنند.
***
خیلی از سه ستاره استفاده می‌کنی! پرش زمانی هرچقدر بیشتر باشه بیشتر به تو لطمه می‌زنه. می‌تونی داستان رو ادامه دار بکنی و بگی چند روز بعد فلانی درحال انجام فلان کار بود و سه ستاره...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : GHAZAL NAROUEI
  • Love
واکنش‌ها[ی پسندها] S.LOTFI

GHAZAL NAROUEI

نویسنده افتخاری
سطح
40
 
ارسالی‌ها
3,053
پسندها
55,659
امتیازها
69,173
مدال‌ها
41
سن
19
  • نویسنده موضوع
  • #8
چه چیزی می‌تواند التیام‌بخش این زخم بزرگ، به بزرگی اقیانوس آرام باشد؟! از عدالت خداوند و زمانه خسته بود. غبار درد و دلتنگی بر روی قلبش حاکم شده بود و در استیصال به سر می‌برد. آخ که چه‌قدر دوست داشت برای یک‌ لحظه‌ام که شده، خود را در گذشتهٔ شادش ببیند. به راستی که دنیا چرخ فلکی‌ست؛ یک روز در اوج و یک روز در آن پایین‌ها. آن‌قدر پایین که باید بیم آن را داشت که در منجلاب بدبختی‌ها غرق نشوی. حال زندگی آن‌ها از عرش، به فرش آمده‌است. با دستی که بر روی شانه‌اش قرار گرفت، سرش را بالا‌ آورد و به شخص مقابلش چشم دوخت. ملوک را دید که همانند همیشه بی‌حس و حال ایستاده‌است. گاهی به رفتار او شک می‌کرد و فکر می‌کرد، شاید این زن احساسات نداشته باشد که همیشه همانند ماتم‌زده‌ها است!
- خوبی؟!
با صدای...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : GHAZAL NAROUEI
  • Love
واکنش‌ها[ی پسندها] S.LOTFI
عقب
بالا