متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.

مسائل همه‌جانبه ✔خنده بارون❗

  • نویسنده موضوع کوکیッ
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 12
  • بازدیدها 640
  • کاربران تگ شده هیچ
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

کوکیッ

کاربر نیمه فعال
سطح
2
 
ارسالی‌ها
299
پسندها
3,895
امتیازها
17,773
مدال‌ها
1
  • نویسنده موضوع
  • #11
* خیار

به مظفر گفتند یک جوک بگو. گفت: خیار.

گفتند: چه بی مزه. گفت: خیلی خوب بابا، خیار شور.


* تولد

از مظفر پرسیدند: تولدت کی می شه؟

گفت: این سه شنبه نه، پنج شنبه ی دیگه.


* بخیر گذشت

مظفر از طبقه صدم ساختمانی پرت شد. وقتی به طبقه پنجاهم رسید، گفت خدا را شکر، تا این جا که بخیر گذشت.
 
امضا : کوکیッ

کوکیッ

کاربر نیمه فعال
سطح
2
 
ارسالی‌ها
299
پسندها
3,895
امتیازها
17,773
مدال‌ها
1
  • نویسنده موضوع
  • #12
معلم تاریخ خطاب به دانش آموزی گفت: بچه تو چقدر کثیف هستی، چند روز است که حمام نرفته ای؟شاگرد گفت: آقا از وقتی که شما گفتید امیر کبیر را در حمام کشتند.


* دست های کثیف

روزی معلم داشت یکی یکی بچه ها را بازدید می کرد تا ببیند کدام یک در نظافت بی انظباط تر از بقیه است، تا این که چشمش به دست های یکی از شاگردان افتاد و گفت:

ببین پسرم! دست های تو خیلی کثیف اند. اگر دست های من به این کثیفی بود تو به من چه می گفتی؟

شاگرد زود جواب داد:

آقا معلم اجازه! من آن قدر مهربان بودم که این موضوع را به روی شما نمی آوردم.
 
امضا : کوکیッ

کوکیッ

کاربر نیمه فعال
سطح
2
 
ارسالی‌ها
299
پسندها
3,895
امتیازها
17,773
مدال‌ها
1
  • نویسنده موضوع
  • #13
* صدای پدر

تلفن مدرسه زنگ زد و مدیر گوشی را برداشت.

مدیر: بفرمایید.

صدا: آقای مدیر، پسرم امروز نمی تواند به مدرسه بیاید.

مدیر: شما کی هستید؟

صدا: من پدرم هستم.



* ماهی

اولی: چرا ماهی ها نمی توانند حرف بزنند؟

دومی: تو خودت اگر دهانت پر از آب باشد می توانی حرف بزنی؟



* دوچرخه

پدر: پسرم! مگر به تو قول نداده بودم که اگر قبول شدی، برایت یک دوچرخه بخرم؟ پس چرا قبول نشدی؟ تو در یک سال گذشته، چه می کردی؟...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : کوکیッ
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.
عقب
بالا