زنی برای اینکه بفهمد شوهرش بعد از رفتن او چه حسی پیدا میکند، نامهای نوشت با محتوای "من دیگه تورو دوست ندارم، از این خونه میرم!"
و خودش زیر تخت قایم شد.
مرد آمد و نامه را خواند، با شادی فریادی کشید و چیزی را در نامه نوشت!
سریعا به زن دومش زنگ زد و گفت " از شر زنم خلاص شدم بیا همون کافهی همیشگی"
زن که از عصبانیت نمیدانست چه کند صبر کرد که مرد برود.
سپس بعد از رفتن مرد از زیر تخت بیرون آمد و نامه را برداشت که ببیند مرد چه نوشته است.
(پات زیر تخت معلوم بود من رفتم نون بگیرم
)