داستان کودکانه داستان بلند کودکانه"جعبه آرزو"

  • نویسنده موضوع (فاطمه1381)
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 1
  • بازدیدها 175
  • برچسب‌ها
    بچه
  • کاربران تگ شده هیچ

(فاطمه1381)

مدیر بازنشسته + معلم انجمن
معلم انجمن
تاریخ ثبت‌نام
23/6/20
ارسالی‌ها
2,998
پسندها
3,124
امتیازها
28,773
مدال‌ها
3
سطح
0
 
  • نویسنده موضوع
  • #1
یکی بود یکی نبود هیچکس به اندازه ی خدای مهربون خوب نبود.
روزی از روزهای فصل زیبای پاییز، نگار خانم قصه ما آماده شد تا به مدرسه بره و بعد از خوردن صبحانه و پوشیدن لباس هایش با مامانش خداحافظی کرد و رفت و رفت تا به مدرسه رسید و با دوستاش و معلمای مهربونش سلام و احوالپرسی کرد.
معلمشون به همه ی بچه ها یه برگه داد و سرجایش ایستاد.خانم زارعی معلم دوست داشتنیِ نگار به همه نگاهی با لبخند انداخت و گفت بچه های عزیزم همه شما باید روی این برگه ها آرزوهایتان را بنویسید و درون این جعبه بیندازید و به جعبه روی میز اشاره کرد.
بچه ها با شمارش خانم زارعی شروع کردند و آرزوهایشان را نوشتند.
بعد از اتمام وقت جعبه پر بود از آرزو بچه ها نام آن را گذاشتند جعبه آرزوها. روز بعد معلم داشت آرزوها را میخواند با خود...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

(فاطمه1381)

مدیر بازنشسته + معلم انجمن
معلم انجمن
تاریخ ثبت‌نام
23/6/20
ارسالی‌ها
2,998
پسندها
3,124
امتیازها
28,773
مدال‌ها
3
سطح
0
 
  • نویسنده موضوع
  • #2
وقتی چشم هایشان را باز کردند از خوشحالی فریاد کشیدند همه ی چیزهایی که روزی برایشان آرزو بود حالا در دستشان بود . همگی خانم زارعی را بـ*غـل کرده و بوسیدند و از او تشکر کردند .
فقط نگار بود که چیزی در دستش نبود. چون آرزوی او چیز دیگری بود . یعنی سلامتی برادر کوچکش نوید .‍
برادر او از درد سرطان رنج میبرد .
خانم زارعی در آخر کلاس نگار را صدا کرد و همراهش به خانه شان رفت .
خانم معلم به همراه برادر و مادر نگار به بیمارستان رفت و پول مداوای نوید را پرداخت کرد.
حالا نگار هم مثل همه ی بچه ها شاد بود چون برادرش بهبود یافته بود.
جعبه ی آرزوها جعبه ی خوبی بود چون همه با این جعبه به خواسته هاشون رسیده و خوشحال شده بودند و علاقه بچه ها به معلم ریاضیشان خانم زارعی بیشتر شده بود. و همه مشتاقانه منتظر...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

موضوعات مشابه

عقب
بالا