داستان کودکانه داستان یکی بود یکی نبود کودکانه"زنگوله پا"

  • نویسنده موضوع (فاطمه1381)
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 1
  • بازدیدها 124
  • کاربران تگ شده هیچ

(فاطمه1381)

مدیر بازنشسته + معلم انجمن
معلم انجمن
تاریخ ثبت‌نام
23/6/20
ارسالی‌ها
2,998
پسندها
3,124
امتیازها
28,773
مدال‌ها
3
سطح
0
 
  • نویسنده موضوع
  • #1
یکی بود – یکی نبود، بزی بود که بهش می گفتن بز زنگوله پا، این بز سه تا بچه داشت، شنگول، منگول، حپه ی انگور. این ها با مادرشان در خانه ایی نزدیک چراگاه زندگی می کردند.
روزی بز خبر دار شد، که گرگ تیز دندان در آن دور دورا خانه ایی گرفته و همسایه اش شده! خیلی نگران شد به بچه ها سپرد بیدار کار باشید، بیگدار به آب نزنید، اگر کسی آمد در زد، از درز در و سوراخ کلیدان خوب نگاه کنید. اگر من بودم باز کنید و اگر گرگ، یا شغال بود، باز نکنید. بچه ها گفتند: چشم.
بز رفت. یک ساعت دیگرش گرگ آمد در زد. بچه ها گفتند: کیه ؟
گفت: من، مادرتان. بچه گفتند :
- دروغ می گویی، مادر ما صدا نازک است و شیرین سخن، تو صدا کلفت و بد دهنی.
گرگ رفت و بعد از چند دقیقه برگشت و در زد، باز بچه ها پرسیدند: کیه ؟ گرگ صدایش را نازک...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

(فاطمه1381)

مدیر بازنشسته + معلم انجمن
معلم انجمن
تاریخ ثبت‌نام
23/6/20
ارسالی‌ها
2,998
پسندها
3,124
امتیازها
28,773
مدال‌ها
3
سطح
0
 
  • نویسنده موضوع
  • #2
بزه گفت:
- منم، منم ، بز زنگوله پا، ورمیجم دو پا ، دوپا
- چار سم دارم بر زمین، دو شاخ دارم در هوا،
- کی برده شنگول من؟ کی خورده منگول من
کی میاد به جنگ من؟!
گرگه گفت:
- منم منم گرگ تیز دندان من خوردم شنگول تو!
- من بردم منگول تو...! من میام به جنگ تو!
گفت چه روزی میای به جنگ من ؟ گفت: روز جمعه
بز آمد به خانه خودش و از آنجا رفت به صحرا، علف سیری خورد. روز بعدش رفت پهلوی گاو دوش تا شیرش را بدوشد و یک بادیه کره و یک چمچمه سرشیر درست کند. وقتی که درست شد، کره و سر شیر را برداشت و برد برای سوهان کار و گفت: شاخ مرا تیز کن. سوهان کار دو تا سر شاخ فولادی درست کرد و به شاخ بز گذاشت.
از آن طرف هم گرگه رفت پهلوی دلاک که: دندان های مرا تیز کن! دلاک گفت : کو مزدش ؟ گفت مگر مزد هم می خواهی؟ گفت: مگر...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

موضوعات مشابه

عقب
بالا