- ارسالیها
- 2,965
- پسندها
- 3,118
- امتیازها
- 28,773
- مدالها
- 3
- نویسنده موضوع
- #1
قصههای جنگلستون: اندر حکایت شکار خرمگس (قصه اول)
شیرهای جنگلستون این جور نبودند که بروند شکار کنند و دلی از عزا در بیاورند. از وقتی اینترنت آمده بود همهاش مینشستند پای کامپیوتر و یا چت میکردند یا تو شبکههای اجتماعی سرک میکشیدند. اما بشنوید از یکی از روزهای زمستان که شیر نر و شیر مادهای گرسنه و وامانده توی آپارتمانشان نشسته بودند و درباره شکار حرف میزدند.
شیر نر نعرهای سوسولی کشید و گفت: «چه کنیم؟ روده کوچیکه داره روده بزرگه رو میخوره؟»
شیر ماده دستی به موهای فرفری و سرخش کشید و گفت: «پاشو برو یک چیزی شکار کن بیار، این که نشد زندگی.»
شیر نر توی آینه نگاهی به موهای ژولیدهاش کرد و گفت: «اگر حالشو داشتم یه آرایشگاه میرفتم. چیکار کنم که نه حال دارم، نه یال، نه کوپال.»
شیر...
شیرهای جنگلستون این جور نبودند که بروند شکار کنند و دلی از عزا در بیاورند. از وقتی اینترنت آمده بود همهاش مینشستند پای کامپیوتر و یا چت میکردند یا تو شبکههای اجتماعی سرک میکشیدند. اما بشنوید از یکی از روزهای زمستان که شیر نر و شیر مادهای گرسنه و وامانده توی آپارتمانشان نشسته بودند و درباره شکار حرف میزدند.
شیر نر نعرهای سوسولی کشید و گفت: «چه کنیم؟ روده کوچیکه داره روده بزرگه رو میخوره؟»
شیر ماده دستی به موهای فرفری و سرخش کشید و گفت: «پاشو برو یک چیزی شکار کن بیار، این که نشد زندگی.»
شیر نر توی آینه نگاهی به موهای ژولیدهاش کرد و گفت: «اگر حالشو داشتم یه آرایشگاه میرفتم. چیکار کنم که نه حال دارم، نه یال، نه کوپال.»
شیر...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.