خب!
شد تولدت،
وقتی ک "تُ" اومدی؛
توی یکی ع خفن ترین ماها!
فصل جمشید و رادیو چهرازی و نارنجیاش=]
"تُ" شدی کسی که سالها بعد، شد همقدمِ ثابتم!
راستش نمیدونم چی بگم یا حتی نمیدونم تاپیک قراره با چه کلمه هایی پرشه و چجوری تموم شه-!
ولی خب یه قانون نانوشته، شایدم نوشته هس که میگ:
قشنگترینا، یهویی ترینان-!=]
.
.
از چی بگم؟
کدوم[خاطره]مون؟!
کدوم ذوقایی که بات تقسیم شد و اشکایی که پیشت ریخته شد.
از کجای داستانمون چن خطشو بزارم اینجا-؟...