متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.

نقد همراه نقد همراه رمان دردها حافظه دارند | زهرا صالحی / توسط شورای نقد

  • نویسنده موضوع Niyosha22
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 3
  • بازدیدها 208
  • کاربران تگ شده هیچ

Niyosha22

نویسنده انجمن
سطح
30
 
ارسالی‌ها
3,019
پسندها
29,662
امتیازها
61,673
مدال‌ها
29
  • نویسنده موضوع
  • #1
690221_42a0970b60d7650602b1434ac66ed992.jpg

با سلام خدمت نویسنده عزیز!
"نقد بی کینه دیگران بر کار ما پاداشی است که ارزش آن را باید دانست"
رمان"دردها حافظه دارند" بر اساس تعداد پست‌های صلاح دیده شده توسط مدیر مربوط، توسط شورای انجمن یک رمان، بر اساس اصول و پیشنهاداتی برای درخشیدن شما نویسنده عزیز نقد گردیده است.
لطفا دو هفته صبر کنید تا تعداد پست مشخصی از رمان شما نقد همراه شود.
پس از مطالعه نقدها، موظفید رمان خود را ویرایش کنید.
اگر سوالی در زمینه رمان‌نویسی و...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Niyosha22
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] Makaan

Fateme TB

رو به پیشرفت
سطح
11
 
ارسالی‌ها
133
پسندها
3,685
امتیازها
16,203
مدال‌ها
8
  • #2
به‌نام خالق قلم
نقد رمان دردها حافظه دارند
منتقد: فاطمه تابع‌بردبار ( Fateme TB)
پست چهارم


پست اول
نیمه شبی سرد، در نزدیکی بجنورد، در یک بیمارستان قدیمی و در یک زمان، دو فرزند متولد شدند؛ دو فرزند که هر دو دختر بودند‌. (نویسنده‌ی عزیز، این جملات اضافی هستند.می‌توان گفت: نیمه‌شبی سرد، در نزدیکی بجنورد، دی یک بیمارستان قدیمی، دو دختر، همزمان متولد شدند.)دخترانی که از همان ابتدا، گریه‌شان عجیب فرق می‌کرد. شاید از همان اول می‌دانستند که می‌خواهند چگونه زندگی کنند و اشک‌هایشان، از غربت و تنهایی حکایت می‌کرد.
پرستاری که مسئول به دنیا آمدن‌شان بود؛ (،)وقتی دو...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] Makaan

fatemeh^_^

کاربر انجمن
سطح
13
 
ارسالی‌ها
486
پسندها
2,777
امتیازها
14,573
مدال‌ها
14
  • #3
"به نام خداوند لوح و قلم"​



#7

خانم پارسا گفته بود قرار است آن‌جا را از نو رنگ بزنند. عاطفه التماس کرده بود رنگ صورتی بزنند؛ مثل خانه‌ای که لوییزای رویاهاش در آن زندگی می‌کرد. از بهار خواسته بود به خانم پارسا بگوید اما آخر کار، رای(رأی)همان بود که خانم پارسا گفت:
- خاکستری!
جز نظر مدیر پرورشگاه، کسی جرئت حرف زدن نداشت. عاطفه نفس عمیقی از ته دلش کشید که بیشتر شبیه آه بود؛ عروسک سوگند را نگاه کرد؛ عروسکی که با وجود پاره شدن کلاهش، سوگند خیلی دوستش داشت. عروسکی با چشمان سبز و موی طلایی. لباس سبز قشنگ و کفش‌های پاشنه بلند، سوگند عاشق عروسک بود؛ و همیشه می‌گفت مادر عروسک‌هایش است. عاطفه اما دلش می‌خواست هر روز، آن فیلم را بارها و بارها...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : fatemeh^_^
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] Makaan

ADLAYD

کاربر حرفه‌ای
سطح
21
 
ارسالی‌ها
1,578
پسندها
10,935
امتیازها
31,873
مدال‌ها
21
  • #4
به نام خدا.
عنوان رمان:‌ درد‌ها حافظه دارند.
نویسنده:‌ زهرا صالحی التهاب
ژانر:‌ عاشقانه_‌ اجتماعی
ناظر:‌ sh.roohbakhsh
منتقد:‌ fateme26





پست نهم:‌
یکی از کارکنان، خودش را با سرعت به او رساند و ساکتش کرد‌؛ [‌ اینجا به جای نقطه ویرگول،‌ می‌توانست از نقطه استفاده کند و به جمله پایان دهد.‌ ] احتمالا مادر آن دخترک بود. سوگند که متوجه شده بود اوضاع چقدر خراب است، دستان عاطفه را گرفت.
- سعی کن اهمیت ندی خواهری!
عاطفه دستان سوگند را کنار زد و بعد در حالی که سعی می‌کرد جلوی اشک‌هایش را بگیرد، تمام راه را تا خوابگاه دوید. می‌دوید تا دور شود از آدم‌هایی که درک ندارند. آن دختر، همه‌ی امیدهای کوچک عاطفه را به یک‌باره سوزانده...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : ADLAYD
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] Makaan
عقب
بالا