متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.

نقد همراه نقد همراه رمان تحول تحمیلی | Hasti@ / توسط شورای نقد

  • نویسنده موضوع Niyosha22
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 6
  • بازدیدها 257
  • کاربران تگ شده هیچ

Niyosha22

نویسنده انجمن
سطح
30
 
ارسالی‌ها
3,019
پسندها
29,662
امتیازها
61,673
مدال‌ها
29
  • نویسنده موضوع
  • #1
690221_42a0970b60d7650602b1434ac66ed992.jpg

با سلام خدمت نویسنده عزیز!
"نقد بی کینه دیگران بر کار ما پاداشی است که ارزش آن را باید دانست"
رمان"طلبکار تقدیر" بر اساس تعداد پست‌های صلاح دیده شده توسط مدیر مربوط، توسط شورای انجمن یک رمان، بر اساس اصول و پیشنهاداتی برای درخشیدن شما نویسنده عزیز نقد گردیده است.
لطفا دو هفته صبر کنید تا تعداد پست مشخصی از رمان شما نقد همراه شود.
پس از مطالعه نقدها، موظفید رمان خود را ویرایش کنید.
اگر سوالی در زمینه رمان‌نویسی و چگونگی...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Niyosha22

sogol~R

کاربر فعال
سطح
20
 
ارسالی‌ها
819
پسندها
11,243
امتیازها
29,073
مدال‌ها
18
  • #2
پارت اول

با لبی خندان به سوی (به‌سوی) زویا رفت و گفت: (بهتره لحنش هم بگی)
- زویا من باید برم، (.) کاری نداری؟
زویا: نه جانان برو، (؛) خدانگهدار. (لحن و حالت و احساس زویا رو بگو)
جانان لبخندی می‌زند و دستش را به نشانه (به‌نشانه‌ی) خداحافظی بلند می‌کند و می‌گوید: (لحنش هم بنویسی قشنگ‌تره)
- خداحافظ. (خداحافظ دیالوگ پرباری نیست، پیشنهاد می‌کنم بنویسی با فلان لحن خداحافظی کرد و... .)...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : sogol~R

sogol~R

کاربر فعال
سطح
20
 
ارسالی‌ها
819
پسندها
11,243
امتیازها
29,073
مدال‌ها
18
  • #3
پارت دوم

منصور خان: خوب حالا کولی بازی در نیار. (!) برات یک پیشنهاد خوب دارم. (بگو از حرف فرخ چه حسی پیدا کرد و لحن و حالتش چی بود، غیرمستقیم بگی بهتره)
فرخ: چی پیشنهادی؟ (چه پیشنهادی) (لحن و حالتش هم بگو، چه احساسی از این حرف منصور پیدا کرد؟)
منصور خان: خوب حالا چه عجله‌ای داری! (؟!) بیا تا بهت بگم. (اینجا هم لحن و حالت رو بگی بهتره)
فرخ هم با قدم هایی آرام به طرف منصور خان می‌رود. (چطور حسی پیدا کرد؟ احساسش رو بیشتر توصیف کن مثلا بگو با قدم‌های آرام و لرزان،...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : sogol~R
  • Love
واکنش‌ها[ی پسندها] Hasti_A

sogol~R

کاربر فعال
سطح
20
 
ارسالی‌ها
819
پسندها
11,243
امتیازها
29,073
مدال‌ها
18
  • #4
پارت سوم

زویا به سمت جانان می‌رود. جانان که خسته از این همه تحقیر و این همه کنایه بود؛ نمی‌توانست کاری بکند.‌ فقط با دست هایش (دست‌هایش) سرش را گرفته بود و روی میز گذاشته بود. زویا با استرس به جانان می‌گوید:
- جانان عزیزم، خوبی؟
جانان با صدایی آرام به زویا می‌گوید:
- آره. (سریع و یهو رفتی سراغ لاله، بگو مثلا آن‌طرف حیاط، لاله و دوستانش... .)
لاله و دوستانش سمیه (سمیّه) و مهسا در حیاط مدرسه در حال قدم زدن بودن. طبق عادتی که لاله داشت؛ با صدای بلند غر غر (غرغر) می‌کرد.
لاله: ای خدا دختره فقیر پول نداره غذا بخوره...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : sogol~R
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] Hasti_A

sogol~R

کاربر فعال
سطح
20
 
ارسالی‌ها
819
پسندها
11,243
امتیازها
29,073
مدال‌ها
18
  • #5
پارت 4

همان که جانان وارد خانه شد؛ حرف هایشان (حرف‌هایشان) ناتمام ماند. جانان آرام سلامی می‌دهد و به سمت اتاق می‌رود.
جانان وارد اتاق شد و لباس هایش (لباس‌هایش) را عوض کرد. حالش بد بود. آخر او خسته از این همه تحقیر و کنایه بود. (فعل بود دوبار تکرار شده بهتره یکیش رو حذف و جایگزین کنی که جمله قشنگ‌تر بشه) بر روی (برروی) زمین می‌نشیند. مادرش فهیمه وارد اتاق می‌شود. [COLOR=rgb(84, 172...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : sogol~R
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] Hasti_A

sogol~R

کاربر فعال
سطح
20
 
ارسالی‌ها
819
پسندها
11,243
امتیازها
29,073
مدال‌ها
18
  • #6
پارت 5

جانان خورده شیشه ها (شیشه‌ها) را جمع کرد و به سوی دشک‌اش (دشکش) رفت. هانیه، فرخ (فرّخ) و مادراش (مادرش) هم همینطور. (همین‌طور) جانان که فکرش درگیر بود نمی‌توانست بخوابد. طبق عادتی که داشت؛ تا شماره صد شمرد و سپس چشم هایش (چشم‌هایش) گرم شد؛ و خوابید.
***
امروز صبح از خواب بیدار شد. چون امروز جمعه بود، لازم نبود به مدرسه برود. به سمت جالباسی که در اتاق بود می‌رود.[COLOR=rgb(84...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : sogol~R

sogol~R

کاربر فعال
سطح
20
 
ارسالی‌ها
819
پسندها
11,243
امتیازها
29,073
مدال‌ها
18
  • #7
پارت 6

جانان و زویا به سمت پارک می‌روند. (سریع رسیدن پارک، یه‌کم بیشتر کار کن) نفس کشیدن در آنجا حس خوبی به جانان می‌داد. سراسر پارک را درختان و گل‌های رز و بنفشه گرفته بود. برگ‌های پاییزی تمام سطح پارک را گرفته بود. (بهتره برای فعل این جمله بنویسی "بودند"، برگ‌ها جمع هستش و بود مفرد) آدم‌های مختلفی روی نیمکت ها (نمیکت‌ها) نشسته بودند. زویا و جانان هم روی نیمکتی که سراسرش را برگ‌های زرد پاییزی گرفته بود، نشستند. جانان پس از نفس عمیقی حرف هایش (حرف‌هایش) را آغاز کرد. (لحن و احساس رو هم بنویس،...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : sogol~R
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] Hasti_A
عقب
بالا