با سلام خدمت نویسنده عزیز! "نقد بی کینه دیگران بر کار ما پاداشی است که ارزش آن را باید دانست"
داستان کوتاه "قاضی" بر اساس پستهای ارائه شده توسط شورای انجمن یک رمان، بر اساس اصول نقد گردیده است.
لطفاً دو هفته صبر کنید تا همه نقدها در تاپیک قرار بگیرند.
پس از مطالعه نقدها، برای بیشتر بینقص شدن رمان خود را ویرایش کنید.
اگر مشکلی بود، خصوصی به مدیران نقد تذکر دهید و از بحث و جدل بپرهیزید.
عنوان رمان: عنوان داستان کوتاه تشکیل شده از تککلمه قاضی به معنی قضاوت کردن. قاضی به خودی خود هیچ جذابیتی ندارد و فقط با بدنه داستان ارتباط دارد. من حدس میزنم منظور از انتخاب این کلمه برای این باشد که شخصیت داستان باید تصمیم بگیرد و حق را به یک نفر بدهد. ولی خب این نام اصلا ژانر عاشقانه را نشان نمیدهد و تا الان هنوز از این که چرا این نام انتخاب شده سر در نیاوردم. بنظرم نویسنده عزیز باید دوباره فکر کنید و زمانی که فکر شما آزاد از هر مشغله ای هست یک برگه بردارید و تمام اپشن های خود را روی برگه بذارید و بهترنیشون را انتخاب کنید.
زاویه دید و بافت: زاویه دید اول شخص بود و انتخاب نویسنده به جا بود. باید وقتی اول شخص را انتخاب میکنید. خوب بتوانید توصیفات بقیه شخصیت ها را هم خوب بنویسید ولی نویسنده ببشتر روی شخصیت اصلی طناز فوکوس کرده. این نکته را خوب توجه کنید. باف داستان ادبی بود و برای ژانر عاشقانه بهترین انتخابیه که یک نویسنده میتواند داشته باشد ولی جاهایی از داستان از دست نویسنده در میرفت و پرش لحن داشتید مثال:
عقلم من را در جای میخکوب کرد. فریادش قلبم را ترساند و من را حیران از کارم ساخت:
- کجا داری میری دیوونه؟! بخاطر یه زخم داری میری سمتش؟ زخمی که در برابر زخم خیانتی که بهت کرد هیچه؟ دیوونه نشو! بشین سر جات و نگاهش کن که بدون تو هیچ و پوچه! فقط نگاه کن!
از ادبی به محاورهای. یک نکته که دوست عزیز باید به آن توجه کنید این است که زمانی که از زبان وجدان هم حرف میزنید چون این خودش یک مونولوگ به حساب میآید باید ادبی بنویسید اگر داستان ادبی است.
شخصیت پردازی خوب بود و تفاوت هایی که باید بین شخصیت ها وجود داشته باشد رعایت شده بود.
دیالوگ و منولوگ: تعداد مونولوگ خیلی زیاد تر از دیالوگ بود و این خواننده را خیلی خسته میکند و به نظرم شما بیشتر از این که روایت داستان را بنویسید بیشتر انگار داشتید خلاصه فکر های درون ذهن طناز را مینوشتید و این توی سهپارت اول داستان شما مشهود بود و باعث میشد من از خوانندن داستان صرف نظر کنم. این را باید بگویم که شما استعداد بالایی دارید ولی بهتر است این تعادل میان دیالوگ و مونولوگ را رعایت کنید.
صحنه پردازی: صحنه پردازی با توجه به اتمسفر داستان و زمان و مکان و.. خوب بود و من هیچ ایرادی در آن ندیدم.
علائم نگارشی:
میبنداند : میبندد
قبل از علائم نگارشی فاصله نمیاد.
میشد: میشد
جملهٔ: جمله این با توجه به متن باید گفت درست هست یا نه مثلاً جملهی اگر منظور این است درسته اما اگر منظور جمله خالی بود غلط
عاشقانهٔ: عاشقانه
عقلم: عقلم
داغان: داغون
هیچه: هیچ است
شیشهٔ: شیشه
ایده:
ایده داستان شما کلیشهای بود و پردازش جدیدی من در داستان ندیدم. داستان راجب حس اعتمادی که بیندو زوج از بین رفته است بود و خ**یا*نت بین دوستان. به دلیلی که شما در بیشتر پارت ها انگار فقط با سیر تند از خاطرات و احساسات درونی شخصیت اصلی میگفتید که به نظرم خیلی از آن ها دیگه خیلی اضافی بود تا الان نتونستید خوب به ایدهتون پردازش خوب بدید. و برای سیر داستان و تعادل بین مونولوگ و دیالوگ پیشنهاد میکنم که فلش بک ها را گسترده ترکنید
به امید پیشرفت روز افزون شما
عنوان رمان: قاضی: انتخاب عنوان تک کلمهای برای داستان ریسک بسیار بزرگی دارد و در صورتی قابل قبول است که عنوان جذابیت زیادی برای جذب مخاطب داشته باشد. عنوان قاضی که به سمت کلیشه هم رفته است این جذابیت را ندارد که بخواهد مخاطب را به خود جذب کند. عنوان از عوامل بیرونی رمان است اما در جذب مخاطب نقش بسیار زیادی دارد برای همین به نویسنده پیشنهاد میکنم درباره عنوان انتخابی خود تجدید نظر کند و یک عنوان جذابتر ترجیحاً ترکیبی از کلمات را انتخاب کند و با مانور دادن روی آن به کیفیت مطلوب برسد. قاضی یک کلمه آشنا در بین تمام مردم دنیاست و همه کار و معنی نام او را میدانند. قاضی کسی است که طبق مدارک معتبر قضاوت میکند و حکم میدهد. در اولین برخورد یک رمان با ژانر اجتماعی و ترکیب کمی از جنایی در ذهن من نقش بست اما نمیتوان منکر این شد که با اندکی تأمل میشود ژانر عاشقانه در عنوان پیدا کرد، عشقی که به میان میآید و قاضی دل با بالا و پایین کردن آن و به چالش کشیدنش تلاش میکند تا حقیقت آن را آشکار کند اما بستگی به این دارد که خود شخص از عشق خود پیش قلب و مغزش شکایت میکند یا نه مانند طناز که طبق دیدههای خود قضاوت میکرد و در آخر آنقدر قلب که طرفدار خاطی بود ناله و زاری کرد که طناز یک فرصت دوباره به شهراد داد تا بی گناهی خود را ثابت کند. پس عنوان با بدنه ارتباط کامل دارد اما جذابیت لازم را ندارد پس به نویسند پیشنهاد میکنم عنوان خود را تغییر دهد.
زاویه دید و بافت: زاویه دید اول شخص مفرد بود و تمام وقایع از زبان طناز شخصیت اصلی بیان میشد که این وقایع بیشتر احساسات طناز بودند. نویسنده به خوبی با این زاویه دید انس گرفته و روایت را پیش برده بود.
بافت رمان ادبی است و کلمات به صورت زیبایی با تشبیههات و کنایه ها تزیین شده بودند مخاطب با علاقه آنها را میبلعید.
دیالوگ و منولوگ: رمان مونولوگ محور بود. حجم اطلاعات بین آنها تقسیم نشده بود بلکه اطلاعات موجود در مونولوگها از دیالوگها بیشتر است اما دیالوگها هم آری از اطلاعات نبودند. به نویسنده پیشنهاد میکنم در فلش بکهای خود تعداد دیالوگها را بالا ببرد و اطلاعات را در آنها جای بدهد تا این دو به تعادل کمی برِسَند. مونولوگ و دیالوگها با توجه لوکیشن به درستی انتخاب شده بودند و با شخصیتها همخوانی داشتند
صحنه پردازی: در فضاسازی ضعف مشاهده میشود چون نویسنده بیشتر به توصیف احساس و پرداخته بود تا توصیف امکان و فضاسازی احساسات بیشتر قابل لمس بودند برای مثال فضای خانه در اول رمان.
علائم نگارشی:
اصلاً مگر برای کسی مانند من، زمان و مکان مهم بود؟
وقتی فرد خودش جواب سوال رو میدونه و برای تاکید، تایید و... میپرسد از ! استفاده میشود.
اصلاً مگر برای کسی مانند من، زمان و مکان مهم بود!
آنکه
آن که
بیمارگونهام
بیمار گونهام
من چگونه قضاوت نکنم.؟
من چگونه قضاوت نکنم؟
اینگونه
این گونه
ایده: دختر که گمان میکند عشقش به او خ**یا*نت کرده است اما حقیقت چیز دیگری است و نامزدش در تلاش است حقیقت را به او بفهماند. این ایده در بیشتر رمانها مشاهده میشود و کاملا کلیشهای است اما توصیفات نویسنده زیبایی خاصی به آن بخشیدا است.
بسم تعالی
نقد داستان کوتاه قاضی
عنوان:
عنوان از یک کلمه یعنی قاضی تشکیل شده است که این یعنی نویسنده ریسک بسیاری را قبول کرده است. قاضی به معنی حاکم، دادرس و داور است.
در مرحلهی اول وقتی با عنوان رو به رو میشویم، کلمهای را میبینیم که در جامعه رواج دارد و به گوش میرسد و همینطور میشود گفت که رمانها و یا داستانهایی با این عنوان وجود دارد. مانند: قاضی و جلادش و یا رمانهایی مشابه با این اثر.
بهخاطر تکراری بودن و رواج داشتن عنوان در گفتوگوهای مردم میتوان گفت که عنوان جذاب نیست و نمیتواند خواننده را به خود جذب کند.
خواننده با اولین فکر به این نتیجه میرسد که شاید ژانر داستان اجتماعی باشد که این نشان میدهد که عنوان با ژانر و متن داستان همخوانی ندارد.
درمورد ژانر عاشقانه هم میتوان گفت که در عنوان وجود دارد ولی کمرنگ است و بعضی از خوانندهها آن را حس نمیکنند.
پیشنهاد میشود که عنوانی دیگر انتخاب کنید که با ژانر و موضوع انتخابی داستانتان همخوانی داشته باشد.
زاویه دید و بافت:
زاویه دید اول شخص مفرد است. در این نوع زاویه دید، طناز، شخصیت اول داستان اتفاقات را از زبان خودش بازگو میکند.
در این زاویه نویسنده بیشتر به شخصیت اصلی داستان پرداخته است و بر روی بقیهی اشخاص داستان خوب نپرداخته بودند.
نویسنده عزیز باید به اشخاص دیگر داستان هم بپردازد و توصیفات را هم کمی قویتر کند.
بافت داستان ادبی بود که با ژانر عاشقانه به خوبی ارتباط برقرار کرده بود؛ ولی در بعضی از قسمتها کلماتی از بافت عامیانه دیده میشد که باید درست شود.
در قسمتی که ذهن طناز یا همان عقلش با او صحبت میکند شما باید به صورت ادبی بنویسید چون طناز داستان را به صورت ادبی میگوید و صحبتهای عقل طناز هم باید به صورت ادبی باشد.
منولوگها و دیالوگها:
در داستان منولوگها بیشتر از دیالوگها بود بهطوری که در یک پست شاید فقط یک دیالوگ وجود داشت و میتوان گفت که داستان منولوگ محور بود.
با وجود اینکه منولوگها بسیار زیاد بود؛ ولی باعث نشد که خواننده خسته و دلسرد شود بلکه باعث شده بود که خواننده جذب داستان شود؛ اما باید این را هم در نظر گرفت که شما در داستان فقط داشتید که خلاصهای از افکار و احساسات طناز را میگفتید و این اشتباه بود.
لطفاً این خلاصه گویی که طناز میگوید را درست کنید و دیالوگ بیشتری به داستان خود اضافه کنید که از این بیشتر بودن منولوگ راحت بشید و اینکه باعث نشود که خواننده در ادامهی داستان خسته شود و دیگر ادامه ندهد.
صحنه پردازی:
با توجه به مکان و زمان و صحنههایی از خانهی طناز که بهطور کامل توصیفی در اندازه اتفاقات بود، میتوان گفت که صحنه پردازی در داستان خوب بود.
علائم نگارشی:
در داستان شما در بعضی از قسمتها علامت نگارشی مانند ویرگول را جا انداخته بودید و نگذاشته بودید. یخ بنداناش *
یخبندانش +
مگر نگفته بود که جان برای من میدهد.؟ *
فقط علامت سوال میآید نه نقطه و علامت سوال. +
من واقعاً دِگر چجوری آدمی بودم. *
من واقعاً چگونه آدمی بودم؟ +
دیوانه من است؟ *
دیوانهی من است؟ +
ایده: اینکه دختری عاشق شود و بهخاطر یک فرد عاشقانههایش بر روی سرش آوار شود موضوعی تکراری است و در اکثر داستانها و رمانها دیده میشود.
اینکه دختری وارد زندگی دو عاشق شود و زندگی آنها را برهم زند چیز جدیدی نیست و بهجز آن ما در داستان پردازش نویی ندیدیم. بهتر است که گذشته را مابین منولوگها و دیالوگهای اشخاص بیاورید نه اینکه فقط در چند پست گذشته را بنویسید.
امیدوارم این نقد کمکی برای شما باشد تا شما را در قلههای موفقیت ببینیم.