من آمدهام
دیر هم آمدهام
بغضم گرفت، ایش!
حیف دیر شد
عخشم هوس کردم بارات طومار بنویسم
کلا این روزا طومار نویس شدهام دیش دیری دیرین
عرضم بر حضورت که اولین بار تو اون تاپیک تیم نجات کاربران انجمن آشنا شدیم (کلا همهی دوستام رو تو اون تاپیک یافتم) بعدش اومدم ترورت کردام
نمودونی چه حالی میده ترور کردن(داغ دلم تازه شد)
بعدشم که تبدیل به ارکا شدی و دوست پسره دو روزهی مان بودی
بعدش دوباره دخدر شدی نیکبات
(پریدیم به قسمت تلخش)
بعدش مان بن شدم، بعد از آن بن شدن اومدم تو گروه بحثا مرامنویسیهات رو دیدم
حوریا باید میدیدی چگونه بغض کرده و در معرفتت غرق گشتم
اقیانوس محبتت آرامش بخش و دریای مرحمتت بس بینهایت است دلبندم، در چنین روزی تو، حوری...