- ارسالیها
- 1,228
- پسندها
- 66,816
- امتیازها
- 60,573
- مدالها
- 28
- سن
- 21
- نویسنده موضوع
- #131
هرچی از صب فک می کنم ک کجا رفتید کلاس همدردی و باورکردن دروغای ی سری، مغزم ب جایی قد نمیده
من ته ته همدردیم با رفیقم وقتی داشت می گفت" اه! اصن می خوام از دست این زندگی نکبتی خلاص شم. اصن میرم خودکشی می کنم" این بود ک خیلی سوسکی طوری ک واقعا تحت تاثیر گریههاش قرار گرفته بودم گفتم" تیغو برات بیارم بکشی یا ببرمت پشتبوم"-_-
البت ک بعدشم خودم داشتم از شر زندگی نکبتی خلاص میشدم جا اون.-.
ی دوره بیاین ب منم این تم درد و دل کردن با این دپا رو یاد بدید. میشه خیرات امواتتون. مغزم درد گرفت والا
من ته ته همدردیم با رفیقم وقتی داشت می گفت" اه! اصن می خوام از دست این زندگی نکبتی خلاص شم. اصن میرم خودکشی می کنم" این بود ک خیلی سوسکی طوری ک واقعا تحت تاثیر گریههاش قرار گرفته بودم گفتم" تیغو برات بیارم بکشی یا ببرمت پشتبوم"-_-
البت ک بعدشم خودم داشتم از شر زندگی نکبتی خلاص میشدم جا اون.-.
ی دوره بیاین ب منم این تم درد و دل کردن با این دپا رو یاد بدید. میشه خیرات امواتتون. مغزم درد گرفت والا